میانه ی پاییز...باران...جنگِ مرد و عکس-خاطره های روی میز...

 .

تقدیم نوشت: به برادرم محسن...که پشت زغال غمگین چشمهای آدم برفی اش یک عالمه گنجشک دارد...

 . 

*** 

 . 

حرفی بزن تا دل بری سمت جنون، لالم کنار صوت تو، گیتار پیش ارغنون  

تشدید و بعدش یک سکون، فریاد و بعدش یک سکون...ما را قرائت میکنند تجویدهای باژگون   

"آ"...آه ای محبوب من...کی میرسد درسم به تو..."ب"...بوسه بر لبهای چون دارالفنون 

میرزا تقی خانَم ولی دنیا شده فین و دلم در یادِ تو حمام خون

هم گاوم و هم خونی ام، مردابی از جنس بتون، نصفِ جهان آرزو، مرداب پیش چِل ستون 

آدم که نه...از تیره ی آتشفشانِ برفی ام، برف-آدمی زیر تبِ این روزهای قیرگون  

در میزند برف-آدمت...سر میزند برف-آدمت...آخر شبی یخ میزند هم دستش و هم این کلون 

قامت ببند این لحظه را، قد راست کن ای بخت من، چون سبزه ای از سنگفرش حرفهای پیلگون 

دل دل نکن...جانا بیا ما را بکُش...من و دلم آماده ایم...انّا الیهِ آن دو چشم...انّا الیه راجعون... 

نظرات 106 + ارسال نظر
پروین پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:36

سه بار خواندمش و هنوز باید بخوانم تا کاملا توی دلم لانه کند کلمه کلمهء این نوشتهء زیبا

نوش جان برادر خوبت این نوشته و به امید اینکه گنجشک های چشم و دلش همیشه نغمهء شادی بخوانند.

پروین پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:37

راستی
خط آخر در دهانم به روانی بقیهء نوشته نمیچرخد. شاید درست متوجه اش نشده ام.

نه. حق داشتی.
کمی اعراب گذاری کردم. فکر کنم حالا راحتتر میشه خوند.

پروین پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:38

البته تا قبل از انا الیه آن دوچشم ......

رفتم ... رفتم!!

محمد مهدی پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:31 http://mmbazari.blogfa.com



سلام

انا الیه راجعون ... مست میسازد مرا ...گویی هر واژه را غسل کهنه ترین شراب احساس کرده بودید ...

غسل دادن واژه ها به شراب...
چه تعبیر قشنگی...ممنون...

فرشته پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 http://houdsa.blogfa.com

چقدر خوب بود حمید...

فاطمه شمیم یار پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:22

سلامم حمیدجان
بی هیچ توضیح و تفسیری میگم خیلی زیاد دوستش داشتم..ممنون..
این تیکه رو بیشتر
آدم که نه...از تیره ی آتشفشانِ برفی ام، برف-آدمی زیر تبِ این روزهای قیرگون

در میزند برف-آدمت...سر میزند برف-آدمت...آخر شبی یخ میزند هم دستش و هم این کلون
.............
کل قصه ی جهان آدمه و دلش...چقدر نزدیکش بشی چقدر دور خودش قصه های ریز و درشت دیگه است که می خوان خودشون رو برسونن به قصه ی اصلی....

قصه ی اصلی...
حرفتو خوب میفهمم...

کویر پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:06

مبارک شهریار بلاگستان باشد با این آقا داداش گل و گلابش
عالی بود آغا
(آیکون ماهم دلمان داداش حمید خواست!!!)

"آغا"!؟...چرا آخه!؟...

باغبان پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:07 http://laleabbasi.blogfa.com

میانه پاییز...خاطرات روی میز...
حس خوبی داشت...

بیوطن پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:36

انّا الیه آن دو چشم...انّا الیه راجعون...


چی بگم ......
ممنون حمید خان ....
ممنون طیب خان من ....

تشبیهت خوشحالم میکنه ولی خب واسم زیاده...
ما کجا ایشون کجا؟...ما هنوز داریم بازی میکنیم...

yasna پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 14:50

سلام حمید خان
بیا و برادری کن این شب جمعه ای یه دعای خیری واسه ما کن ... مثه من ها بفهمن چی تو سرت.. تو دلت میگذره... بلد شیم به زیونت که نه به لهجه تو صحبت کنیم....
اعتراف می کنم یه ط در میون فهمیدم چی می گی...
خدا دلای شما دو تا رو تا ابد واسه هم تپنده نگه داره.... ان شالله روزهای قیرگون تمام شه....

دارم به ربط این کلمات فکر میکنم.. پشت ذغال غمگین چشمهای آدم برفی اش یک عالمه...

قابل افتخار نیست! اصولا کابوس سخته!
فرقی هم نمیکنه کابوس یه دیوانه باشه یا یه فرزانه!

محسن باقرلو پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:21

از صُب ده بار پُست رو خوندم
صدبار تقدیم نوشتش رو ... و هر بار بُغض ... مرسی زیاد ...

جزیره پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:25

ای بابا لامصب پست هم معمارانه

ببخشید شما که گفته بودی ساعت 8 میخوابی. چرا ساعت 3 پست نوشتی؟تو خجالت نمیکشی، تو صبح ساعت 8نباید بری سر کار؟حجالت بکش دیگه.اهه


بله،بله،جایزه ی بی ربط ترین کامنت برگزیده رو به من بدین. نظرم در مورد خود خود پستتو هم بعد شاید گفتم. حالا زیاد دلتو صابون نزنا شاید هم نگفتم"جون عمه م، من و سکوت در مورد پستت و این حرفا"

اولا که سه نیست و دو و پنجاه و دو دقیقه اس!
دوما...دوما...حالا دوما مهم نیست! مهم اینه که اولا سه نیست و دو و پنجاه و دو دقیقه اس!

جزیره پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:27

ولی کلا استاد تقدیم های مناسبی.متوجه که میشی؟!

خوشحالم که همچین نظری داری...مرسی...

پروین پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:29

من از باز خواندن این پستت سیر نمیشوم چرا؟

خداروشکر که انقدر به دلت نشسته عزیز

مریم نگار پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:33

مبارک آقا داداشتون باشه..این تقدیم نوشت زیبا...
جدن بستن اینهمه قافیه خیلی ذوق و لطافت طبع میخواد..
مرسی

نیلوفر پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:20 http://www.waternymph.blogfa.com

قلم تاثیر گذار و خوبی دارید.و در این تقدیم نوشت چه هنرمندانه با واژگان بازی کردید.

بهار (سلام تنهایی) پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:36

چند ضلعیات بی نظیرت ...اهنگین و موزون میرقصند تک تک واژه ها ..لذت بخشه خیلی ...

قبلا هم گفتم...میدونم شعر مینویسی ولی بیا این مدلی نوشتن رو هم امتحان کن. یه راحتی خاصی داره که سوای اینکه چه مضمون و حس و حالی داره و تهش چی درمیاد همون لحظه که مینویسی حس بینهایت شیرینی بهت میده...

گارسیا جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 00:05 http://draft77.blogsky.com

یه داداش دست به قلمم نداریم بیاد یه پست بهمون تقدیم کنه...

وانیا جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 00:16

حمید یه چیز بگم مثه هدایت سخته فهمیدنش باید هی بخونی و هربار بازم کم میاری
تقدیم نوشتت خیلی به دلم نشست چ

ارجاع به جواب کامنت yasna ! (نُه تا بالاتر!)...

[ بدون نام ] جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:24
















کویر جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:31

آغا برای اینکه خیلی آقایی ...
اگه دوست ندارین میتونم بگم خیلی برادری(مدیونی اگه فکر کنی آیکون حزب اللهی منظورم بود)
راستی اون قضیه رفتن و اینا که گفتم "برگشت"!!! ممنونم آقای حمید

- نه قربونت! همون برادر بهتره! آغا آدمو یاد آغا محمد خان و اون قضیه اش میندازه!
- خداروشکر...امیدوارم ایندفعه خوب پیش بره...

سایلنت جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:07 http://no-aros.blogfa.com/

یه برادرم نداریم یه شعر قشنگ واسه ما بنویسه!!
خدایییش خیلی به آقای محسن حسودیم شد(آیکون جویدن ناخن از حرص)

دلگیر شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 00:02 http://sokutetalkh.blogsky.com

عالی بود!
راستی من آپ کردم یه سری بزن:)

محبوب شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:42

این دیوانه وار خوب بود... هر چی می خونمش باز سیر نمی شم ... خیلی خوبه ... بی نهایت زیباست و پر از حس های ناب...
و تقدیم نوشتت منو پر از بغض می کنه...
بی نظیره... عین خودت

کویر شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:56

همه چی خوب پیش میره
اما...
تو باور نکن :(

قبلا در این مورد نظرمو خصوصی بهت گفتم...هنوزم نظرم همونه...

خانوم میم شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:14 http://mrsmim.blogfa.com

معرکه بود....
اصلا نمیدونم چی بگم...

دکولته بانو یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:15

وااااااااای حمید ... نمی دونم تقدیم نوشتت قشنگ تره یا شعرت ... چقدر روون تر از قبلیاست ... و برام قابل فهم تر ...
کلا که خدا خودتو برادرتو برای هم حفظ کناد ...

ممنون عزیز
البته این رو هم بگم که خودم اصرار دارم اینارو شعر صدا نکنم!

منجوق دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 http://manjoogh.blogfa.com

حالا مانده تا من بفهممش

جزیره دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:54

حمیدباقرلو
کجایی؟من اعصاب ندارما پاشو بیا پست بنویس.
حوصله ام ندارما

جزیره دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:09

حالا پست نمینویسی کامنت که میتونی بیای جواب بدی.اینم نمیتونی؟"ایکون قوم بنی اسرائیل"

کدوم کامنت!؟ ( نه دیگه جداً ! )

جزیره سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 00:12

چیه؟
واسه من ابرو ننداز بالاآآآآ
همون کامنت

چی میگی!؟ کدوم کامنت!؟ برو خواهر من! برو! خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه! (آیکون "کم حافظه بودن و دو قورت و نیم آدم باقی بودن بصورت کالکشن!)...

بهار (سلام تنهایی) سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 00:18

من نمی تونم مثل این نوشته هات بنویسم ..این دست خط توست ابر چند ضلعی ...هر کسی دست خط خاص خودش را دارد و این هست که هنر شکل گرفته این که هیچ کس نمی تواند دیگری را تکرار کند ...عاشق اینگونه نوشتنت هستم وصف شدنی نیست لذت خواندن تک تک کلمه هات کنار هم ...ولی با حسی نوشتن موافقم ..راحت و سبک و بی هیچ درگیری وزن و اهنگ و قافیه ...و اخرش هم اهنگین و هم دلنشین ..حس پاک لحظه ها ...

مهربونی دیگه...پیاماتو دوس دارم دیگه...دست خودم که نیست!

سارا سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:15

اقا حمید عالی نوشتین من از روز اول میام میخونم بعد صفحه رو میبندم تکرار میکنم معنی زیادی توشه ...
ادم که نه ... از تیره اتشفشان برفی ام برف _ادمی زیر تب این روزگار قیرگون
در میزند برف _ادمت ...
عالیه اصلا ....

معنی توشه؟ نمیدونم. شاید. راستش موقع نوشتن خیلی به معنیاش فکر نمیکنم. فقط مینویسم.

به هر حال مرسی

پروین سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:57

ابرو میندازی بالا بالا
میدونیم سرت شلوغه حمید آقا (آیکون روم به دیفال)

جانم!؟؟؟ شما دیگه چرا پروین خانوم!؟
گول جوسازیهای رسانه ای این جزیره رو نخورید!
بترررررررسیییییید از عذاب! اتقو الله! (آیکون "منبر چندضلعی!")...

جزیره سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:31

اِی پروین خانوم جان
این اقا حمید دیگه با از ما بِیترون میگرده سرش شلوغ شده تازه ابرو هم میندازه بالا واسه مون.اخه ادم دردشو بره به کی بگه؟:دی."ایکون اب،ماهی،گِل الود، ماهیگیر، سلیته و اینجور چیزا"

بعدشم نمیدونه از ما بِیتر اصن گیرش نمیاد. خلاصه حمید اقا نکن این کارا رو درست نیست،ببین هی خودتو میگیری(:دی)فردا روز میزاریمتو میریم دلت میسوزه آآآآآآ

خودم نگرفتم بخدا! عضله ی چشم چپم گیر گرده! ببین! هنوز همونجوریم:

مینا جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:42 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

مثل همیشه عالی :)

تو هنوز اینجارو میخونی آبجی بَبَیی!؟ چشمات عالی میبینه

غریبه دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 00:22

سلام
به طرز خیلی وحشتناکی زیبا بود.میخکوب شدم.احسنت احسنت

باغبان سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:05 http://laleabbasi.blogfa.com

آیکونای اینجوری نذار! الاناس که جزیره پیداش شه! از سرنوشت من در کامنتهای بالا درس عبرت بگیر!

جزیره سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:59

بسسه دیگه

کویر چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 16:12

سه وعده سر زدن به وبلاگی که بروز نمیشه بیماری جدیدیه که در من شایع شده
برگردید حمیدخان

اندازه همه ی سه وعده ها سه هزار سی هزار وعده شرمنده...

سارا پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 00:29

لطف بفرمایید به: بدترین تصویری که دیدم ... مربوط به وبلاگ کویر مراجعه فرمایید اردیبهشت 91
برای کسی که سطحی و بیعارانه این پستو میخونه و ادعای روشنفکر ی که قضاوت نمیکنه متاسفم ...
گاهی اوقات مکر ونیرنگ کمر صداقتو میشکنه با وجود این ادما

میتینگ آنلاین پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:53 http://meetingonline0.blogfa.com

بی برو برگرد دلم می خواهد بگردم و محسن نامجو را پیدا کنم و بگویم مرد این را برای دیوانگی های تو نوشته است که باد بیاندازی تو حلقت و این را بخوانی.
بعضی وقت ها دیده اید این نوجوان ها برای ابراز شدت هیجانشان از چیزی می گویندِ «دیوانه است»
این از دیوانه هم دیوانه تر است.
اجازه بدهی یا ندهی می زنم در وبلاگم

مثل همین کامنتت...دیوانه...تعبیر قشنگیه...چقدر به دلم نشست...

صاحب اجازه ای عزیز...افتخار میدی

کویر پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 13:56

"سارا خانوم اگه منظورتون از کسی که سطحی و بیعارانه اینجا رو میخونه منم. و اون آدرس رو دادید باید بگم اشتباه میکنید من اصلا وبلاگ ندارم .اگر هم منظورتون کس دیگه ای هست ونمیدونم به این پست چه ربطی داره معذرت میخوام"
آقا حمید ببخشید

من این وسط چیکاره ام خانوم! خدا ببخشه! (آیکون "دست کشیدن به محاسن!")...

سارا پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 16:13

خوب من فک کردم شما کویر صاحب بلاگ ghasemy.blogfa.com هستید ! اخه این بلاگ کویر خیلی با حرفهای متظاهرانه طرفدار داره اما در لفافه حرفهایی میزنه که با صداقت جور نیست بخصوص در همون پست کذایی !من واقعا از شما معذرت میخوام
و این اقا در جواب اون پست :بدترین تصویری که دیدم ! میگه روشنفکر باشیدو از این حرفا منم ! منظورم این پست اقا حمید نبودش که !از شما باز هم عذرخواهی میکنم

سارا چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:25

من هر چی که گفتم عین کلمات همون پست بلاگ کویر بود که به خودش گفتم (و حذف شد)بعد هم فهمیدم تشابه اسمی بود وجناب کویر بلاگ نداره !






من و من چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 17:58

حمید من به تو حسودی!
چطوری اینقد آهنگین مینویسی؟
فک کنم مخ آدم باس یه چیزی داشته باشه برای این آهنگین نوشتن که تو مغز من نذاشتنش!

نه اتفاقا! باس یه چیزی نباشه! اینجوری راحتتره!
میخوای دعا کنم توو مخت یه چیزی نباشه؟

محبوبه جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 14:04 http://sayeban.blogfa.com

وقتی نوشته رو به یکی تقدیم میکنی ناخودآگاه نگران اون آدم میشم! نمیدونم چرا..
برف-آدم... ترکیب قشنگیه هرچند نمیدونم دقیقا باید چی تصورش کنم! سرد یا غمگین یا تنها یا رو به زوال...

"یا" نداره
همه اش هست
سرد...غمگین...تنها...رو به زوال...و یه چیز دیگه که دلم نمیاد بگم...

صوری شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 14:11 http://www.soorii.blogfa.com

صادقانش اینکه
قلمبه سلمبه بود نصفیشو نفهمیدم
بقیشم که فهمیدم مخاطب خاص داشت برای خودش و به من مربوط نبود
صادقانه تر نوشتش اینکه فقط دلم تنگ شده بود اومدم حالتو بپرسم
خوبید انشالله؟

قربان صداقتت!
شکر...خوبم...شما خوبی؟

جزیره دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 20:20

الان دقیقا وقتی بلاگستان نمیای چیکار میکنی؟!
فقط حواست باشه دست تو مماخت نکنی

چشم (آیکون "پاک کردن با آستین!")...

شاعرشنیدنی ست سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 16:53 http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

الان به نظر شما من از اون تقدیمیهه تعریف کنم یا از متن؟؟ چرا منو تو این موقعیت قرار میدین؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد