ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
-
تقدیم نوشت: میدونم که این اونقدرا خوب نیست که آدم بخواد به کسی تقدیمش کنه! ولی موقع نوشتنش حال خوبی داشتم. پس این ناقابل نوشته رو همراه تمام حال خوبی که موقع نوشتنش داشتم تقدیم میکنم به یکی از آخرین شازده کوچولوهای اینروزا که توو کهکشان شلوغ اینروزا سیارکشون گم شد...گلشون...روباهشون گم شد...ولی هنوز توو دلشون یه جایی رو دارن که صندلیشونو بذارن و روزی چهل و سه بار غروب ببینن...
محسن جان...شازده کوچولوی سی و هفت ساله...
تولدت مبارک...حتی اگه تا آخر دنیا هیچکس حرمت این غروبها و غم این صندلیها رو ندونه...
***
قایق چپه شد، شیشه از دست پیرمرد افتاد، ریخت توی آب و مست شدند تمام ماهی ها!دریا ساقی شد، هر کی دو پیک زد و به آخر رسید روزگارِ سر به راهی ها!
و سور داد آنشب روی خوانِ تنش، یکی از با مرام سفره ماهی ها!
عروسهای دریایی یواشکی نامه های عاشقانه نوشتند! برای نامزدشان توی دفترانه کاهی ها!
به حکم مستی و راستی رو شد، عشق دیرپای ماهی قرمزا به اره ماهی ها!
گوش ماهیِ خجالتی به روی موجا رفت، و رفت بالا به سلامتیِ روی ماهِ کبوترانه چاهی ها!
هشت پای پیر، کف آب ضرب گرفت! و دست توی دست رقصیدند، جلبک ها و سایر جانوران بیخیال و راهی ها!
و نیمه شب جفت جفت به لانه ها رفتند، به صیغه ی محرمیتِ عشقم کشید و دلبخواهی ها!
---
صبح شد، خورشید دمید و روی آب هویدا شد عامل تمام آن بی نظیر گاهی ها!
یک شیشه که روی آن بزرگ نوشته بود:شربت سرفه!گیاهی!تهیه شده از عصاره رازیانه ها و شاهی ها!
-
یه دنیا مرسی اخوی ... فدای حال خوبت بچچه !
الهی که همیشهء خدا حالت خوب باشه
و واس ما تولدانه بنویسی !
(آیکون "ایشالا!")...
اتفاقاتی که امروز توو شرکت افتاد درس بزرگی بود واسه هر کی که یه سر سوزن فک کنه ... زمونه بد شده ولی هنوز آدم خوب انقد زیاده که نگو ... یکی ش خود تو ... که نازنینی و زلال و ماه ... مهتاب ...
مرسی
آره درسای بزرگی داشت
قشنگترینش اینکه هنوز میرزه که آدم "خوب" باشه
سلام عزیز..
قدم نو رسیده مبارک تولد زیباشون مبارک .
خدایا حال خوب امشبو مککر بفرما.....
حمید جان پست زیبات مث بوی بهار نارنج بود تو این شب تو این زمستون..تو این سرما...مرسی
خدایا! من که نمیدونم "مککر" چیه ولی اگه چیز بدیه به حق این شب عزیز خودشو اونجوری کن!
مککر = مکرر
آها!
پاراگراف سبز رو هفت بار خوندم
و هفت بار بغض کردم
از اون بغضای قشنگ ...
بازم مرسی بچچه !
هفت بار ریزتیم!
سلام
بسیار زیبا بود . ممنون
سلام حمید ...
بعضی ستاره ها فقط قشنگی دارند ، بعضی ستاره ها فقط نور ،بعضی ستاره ها هم فقط هیبت و بزرگی دارند ...
اما یه عده قلیلی هم هستند که هیچی ندارن .. اما همیشه خودشون رو فدا میکنن تا ازشون ستاره هایی بوجود بیاد که هم پر نورند ، هم هیبت دارند و هم قشنگن ....
بی شک حاج محسن باقرلو هم ازون دسته ستاره های کمیابه !!!
تعبیر قشنگی بود میکائیل جان
خدا شما و این ذهن زیباتو برای بلاگستان نگه داره
و تو هم یکی از همون شازده کوچولوهایی حمید...
یکی از نشونه هاش اینه که فقط یک شازده کوچولو می تونه برای یک شازده کوچولوی دیگه این متن رو بنویسه...
و این جمله هارو...
وایییییی این ینی عالی بود.
تصویری که کشیدی عالی بود.
وااااااااااای
(آیکون یه کاپو خیلی ذوقیده)
تولدشون مبارک.وجود برادر بزرگتر نعمته.
گاهی کوچیک بودن چقد خوبه....
:)
پس کوچیکتیم!
سلام
الهی که عامل تمام آن بی نظیرگاهی ها!
شربت سرفه ی گیاهی نباشه و اینها!
الهی که مستِ مست باشید از خوشیها!
همین خوشیها هم بشن عامل این بی نظیرگاهی ها!
زدم رسماً ر..............دم به هرچی سخن شاعرانه یِ زیبایه دلی!!!!!!!!!!!
بهتره در برم تا حلق آویز نشدم!
فقط باز هم مبااااااااااااااااارک باشه تولد شازده کوچولوی سی و هفت ساله جناب باقرلوی بزرگ!
میب میب! (آکن در رفتن سریع السیر!!!!!!!!!!!)
- به نظر من که علتش مهم نیست. نتیجه اش مهمه. حتی اگه کار شربت سرفه باشه!
- نه اتفاقا خیلی خوب بود!
- وبلاگتو حذف کردی!؟
آکن=آیکن!
فکر نکنم بهتر از این بشه هدیه تولد داد به یه داداش نازنین و صاف و بی ریا...که از اون طبقه بالا همیشه نگاهش به پایین ..پیش داداش کوچیکشه..و هواشو داره...و از غمش اشکی میشه و از شادیش شاد..
...تولدش مبارک..
.....اوه اوه ...شد 37 ؟؟؟؟!!!
تازه شناسنامه اش رو کوچیک گرفتیم!
راویای اهل سنت میگن تا همین چهارصد سال پیش اسمش در دفتر خاطرات بچگیای جنتی هم بوده!
عالی بود
تولد محسن خان مبارک
فکر کنم این بهترین هدیه تولدش باشه
چه دلنشین بود تقدیم نوشت شاهزاده ای
به شاهزاده دیگر یکی از این سیارکی ها
و چه خوش بویی دارد جوهر قلم دست
خط خوش رنگ و نگار یکی از این دفتر
کاهی ها..............................
وچه زیباست رقص زیبای آدمک های
دل دریایی ها.......................
تنتان سلاااااااااااااااااااااااامت ای
برادران باقرلویی ها............
یاحق...
مبارک.
خیلی خوب بود داداش حمید... یعنی عالی بود ... خیلی حال خوب کن بود ، و از همین معلومه که با حال ِ خوب نوشته شده... ایشالا همیشه خوب ِ خوب ِ خوب باشی...
محسن هم شایسته ء همه اوناییه که نوشتی... امیدوارم خدا شما رو برا هم و برا ما حفظ کنه...
و شمارو برای ما و خدا رو برای همه مون (آیکون "پیچیده شدن مساله!")...
چقدر قشنگ گفتی حمید...
تولدشون مبارک...
سلام
تو وبلاگ خودشون هم تبریک گفتم اینجا هم تبریک میگم.
نوشته ی زیبایی بود به خصوص این قسمتاش:
به حکم مستی و راستی رو شد، عشق دیرپای ماهی قرمزا به اره ماهی ها!
صبح شد، خورشید دمید و روی آب هویدا شد عامل تمام آن بی نظیر گاهی ها!
یک شیشه که روی آن بزرگ نوشته بود:شربت سرفه!گیاهی!تهیه شده از عصاره رازیانه ها و شاهی ها
خوشحالیم که حالت خوشه
خوش به حال ِ آقا محسن که یکی هست براش تولدانه بنویسه... به این قشنگی و لطیفی...
تولدشون مبارک.
حالا که انقد خوشت اومده شماره حسابمو برات اس ام اس میکنم هزینه شو واریز کنی تا برای تو هم بنویسم! (آیکون "سواستفاده ابزاری از احساسات مخاطبین!")...
خیلی چیز قشنگی برای تقدیم کردن بود!!(جمله خوبی نیست،ولی امیدوارم منظورم رو بفهمی!)
حرمت این غروب ها رو نگه داشتن،تا صبح روز 37 سالگی،واقعا معرکه ست....خیلی ها ،خیلیییی زودتر ، همه حرمتها یادشون رفت،سیارک و روباهه و گله رو بوسیدن و گذاشتن کنار،که"از ما گذشت....!"
به امید اینکه سلامت و پایدار باشه،این شازده کوچولوی شما!
آره. عادت رایجیه. اینکه همیشه کل ناکامیهای گذشته شون رو پیش میکشیم که تهش همینو بگیم. که "از ما گذشت!"...
اول سلام
دوم خیلی وقت بود برای کسی توی یه جایی یه چیزی ننوشتم...
سوم سلام...
مخلص همه دوستان قدیمی (و متاسفانه خیلی کم پیدا!)ی این خونه هم هستیم! (آیکون "آذین بندی و چراغانی!")...
سلام از ماست برادر
به حکم مستی و راستی رو شد، عشق دیرپای ماهی قرمزا به اره ماهی ها!
خیلی زیبا بود. از خیلی قدیم ها می خونمت.. جدیدا سبکت خیلی عوض شده. من این ابر جدید رو یه کم بیشتر دوست دارم. فکر کنم بهترین هدیه رو محسن از شما گرفت
ممنون
راستش خودمم از وقتی اینشکلی نوشتن رو شروع کردم حس بهتری نسبت به اینجا دارم
شما دو تا داداش محشرید
اون محسن عزیز و شهریار بلاگستان ما
و این حمید و ادبیات و کلام خمیر و موم دستش!
واقعا تحسین برانگیزه
خدا حفظتان کناد و همیشه عزتتان دهاد
یاشایین ایللر بویو (جاویدان به درازای سالها)
خمیر و موم!؟ بیخیاااااااال! (آیکون "چوبکاری شدن!")...
با خوندن این پست یه حس غریبی بهم دست داد.یه بغض شیرین در برابر این برادری ساده و صمیمانه...این سبکت هم خیلی قشنگه...
ممنون. تایید دوستانی مثل شما باعث دلگرمیمه که این نوع نوشتن که دوسش دارم رو ادامه بدم
بی نظیر بود حمید
خیلی نو بود، در بین تمام نوشته هایی که درباره تولد خوانده ام این یکی خیلی خیلی نو و تازه بود قبلا هیچی مشابه این نخوانده بودم یه جورایی منو به یاد مضامینی انداخت که شاملو در شعرهایش دارد...
- آرزومه که روزی بتونم یه چیزی مثل "قصه مردی که لب نداشت" بگم (آیکون "آرزو بر جوانان عیب نبودن!")...
- کدوم واحه ای؟ خوشحال میشدم آدرستو میذاشتی
افرین به قلم شیوای تو که گویا و دلنشین است ارزوی سلالمتی وارامشت را داریم
سلاممم حمید عزیز
میدونی سعادت بزرگیه تو این وانفسا ی روزگار مترقی
غروب رو فزاموش نکردن...تولد محسن خان باقرلو مبارک
و تنشون سالم...
و اما نوشته ات ..از سبک و سیاق نوشتاریش که بگذریم که جذاب و دلنشینه شاید به خاطر تفاوتش.. ایهام معرکه ای هم داشت البت از نظر من..
...
این جمله اش رو خیلی دوست داشتم خیلی
به حکم مستی و راستی رو شد، عشق دیرپای ماهی قرمزا به اره ماهی ها!.....
همیشه خوب باشی حمید جان...
راستش بجز آخرش که میخواستم دو پهلو باشه موقع نوشتن باقی قسمتا سعی نداشتم جز اینی که دیده میشه برداشت دیگه ای هم ازشون بشه. ولی خب اصراری هم نداشتم که نشه!
تولدشون مبارک، این بهترین هدیه ای بود که یه نفرمیتونست، به دوستش هدیه کنه
با آرزوی بهترین ها برای هردوتانون
تولد آقا محسن مبارک
اما تو کی زیر آبی رفتی که اینها رو دیدی؟
همین پریروزا! کلا بنده نصف عمرمو زیر آبم! (آیکون "دو زیست!")...
آقا مستمون کرد متن فوق العادت.
باده فروشان می و مستی می خوام...
راستی تولدشون مبارک باشه نورسیده
ایشالله خیرشو ببینید
خیرشو ببینیم!؟
واللا نخریدیمش! خودش متولد شده!
حالا خوب شد نگفتی "ایشالا چرخش براتون بچرخه!"...
...این دیدنا تولد من ممیشه... وقتی به یاد میندازی... وقتی یادم میاد .. وقتی از دعوای دو نفر دیگه ...از خوشبختی دو نفر دیگه ...از دیگران ..از بقیه یادت میاد که ... یادت میاد که باید به یاد بیاری...
سخت میگذره برادر ... سخت میشه ...
کامنتت سخت بود
نفهمیدم
ولی خوشم اومد
منم حسودیم شد به محسن...خوش به حالش..و دستت درد نکنه حمید خان با این نوشته قشنگت....تولدش مبارک باشه خدا واسه هم نگهتون داره
محسن خان تولدتون مبارک باشه
یعنی انقدر خوشم اومد حد نداره...بخصوص اونجا که هشت پاهه ضرب گرفت..یه انرژی خوب میده
سلام به شما صاحب ابر چند ضلعی / یاد ابر شلوارپوش مایاکوفسکی افتادم
و خلاصه که این پست و پست قبل و پستهای قبلتان را خواندیم و کلی کیفور شدیم از خواندنتان / همیشه باشید و بنویسید /
"مرد
نه
ابر شلوار پوش می شوم"...
محشره...اتفاقا اول میخواستم اسم وبلاگمو "ابر شلوارپوش" بذارم
ولی به احترام مانی (یا همون ابر شلوار پوش معروف) که از اولین مدافعان حقوق همجنسlخواهان در فضای مجازی فارسی بود منصرف شدم
ز کوى یار می آید نسیم باد نوروزى
از این باد ار مدد خواهى چراغ دل برافروزى
چو گل گر خرده اى دارى خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط ها داد سوداى زراندوزى
"خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی"...
آره واقعا در همین حد خوشم اومد. مخصوصا اینکه تولدامون گویا مصادف هم هست. منتظر اس ام است هستم
آخ! شرمنده! الان دیدم!
باقیشو میام همونجا میگم
این سبک جدید خیلی هیجان انگیزه.. دوسش دارم.
خط دوم بی نظیر بود: سور داد آنشب روی خوانِ تنش، یکی از با مرام سفره ماهی ها
- "هیجان انگیز"...دقیقا! موقع نوشتنش خودتم نمیدونی خط بعدی چیه!
اگه تا حالا امتحان نکردی یه تست بزن. خیلی حال میده!
- خط سوم! (آیکون "جبهه اصلاحات!")...
الان کجای این قصه شباهت داشت به اخوی بزرگوار، اون ماهی های مست یا اون پیرمرد ؟ شاید عروسهای دریایی ؟ خداییش چرا آدم رو توو این شرایط قرار میدی ؟
حالا به دور از شوخی (آیکون خیلی دور)، قشنگ بود و جدید !
نمیدونم
شاید اونجا که "قایق چپه شد، شیشه از دست پیرمرد افتاد!" (آیکون "خیلی دور خیلی نزدیک!")...
لذت بردیم بسی زیاد
اجرتان با اخوی گرام
مبارکشان هم باشد
ممنون حمید... خیلی خیلی...
خیلی مخلصیم...خیلی خیلی...
خوشا به حال اون برادر که همچین برادری داره . داشتن برادر خوب یه نعمت بزرگه که خدارو شکر من هم از این نعمتهای بزرگ دوتا شودارم . دو ماه پیش تولدم بود و برادر کوچکم برای تعظیلی بین ترم از شیراز اومده بود تهران . موقع برگشتن و خداحافظی کتابی بهم داد به رسم هدیه که توش نوشته بود:هر چقدر سبک سنگین میکنم نمیتونم با بزرگ شدن بقیه کنار بیام چه برسه به این که اون کس تو باشی . با احترام اخوی کوچکتان . نوشته رو وقتی خونده بودم که رفته بود .
حمید خان قدر بودن کنار برادربزرگترت رو بدون این رو کسی میگه که هزاران کیلومتر با برادر بزرگش فاصله داره و دلش لک زده واسه این که تحویل سال کنارش باشه
امیدوارم برادرت هرجا هست خوشبخت و موفق باشه
و به امید روزی که بشه اینجا هم خوب زندگی کرد تا هیچ برادر و خواهری دور از هم و دلتنگ نباشن
یعنی من رسمن کفم برید چه کردی با این شعرت من به اسم خودت با اجازه شر می کنمش باشه؟
باشه (آیکون "با اجازه بزرگترا!")...
پاسکاری برادرانه تون همیشه دوست داشتنی بوده ...
همیشگی باد ...
و مبارک ؛ با حذف به قرینه ی لفظی !
و
پایان بندیت و اون شیشه ی روی آّب... فوق العاده بود !
چقدر دلم می خواست کسی اینطوری همه ذوق و شوقشو بریزه تو کلمات و جمله جمله به من هدیه کنه حتی اگه تولد امسالم یک سال مونده به چهل باشه .
با تک تک جملاتت رفتم به رویا . پاکی و زلالی دریازیان را حس کردم و به اون شربت سرفه حسودیم شد که جماعتی را شنگول نمود .
گاهی شربت سرفه همدیگه باشیم
محشر می نویسی مرد بزرگ
"گاهی شربت سرفه همدیگه باشیم"...
"کمی" شعاری بود، ولی "خیلی" خوب بود. مرسی.
خیلی دیر اومدم . تولدشون مبارک
پستت خیلی خوب بود ، مث همیشه
سلام
از لینکدونی یه وبلاگی رفتم یه وبلاگ دیگه . شما رو معرفی کرده بود
معرکه ست وبلاگت
لینک می کنم که گمت نکنم
باشه؟
حالا این دوست خیِّری که ریسک معرفی چون بنده ای رو پذیرفته کی بوده!؟
به هر حال دستش درد نکنه!...و ممنون از شما. باعث افتخارمه.
روز های غریبی ست
در بیکسی تنها رها شده ایم
گمشدگانیم در صحرای زندگی
که جز سراب نمی بینیم
اما چه چیز بیابان زندگی مان را
گلستان خواهد کرد؟
واژه ای آشنا اما غریب....
"دوست"
--------------------------------
فکر کنم شما بتونی بنویسی "برادر"
برادر بودن به خون نیست
دنیا پر از برادرای نارفیق و رفیقای مثل برادره
شما هم میتونی بگی...شما هم میتونی بنویسی...