قرآن نورست...حقیقتا نورست

"اینجا چراغی روشنه"... 

الان که دارم اینارو مینویسم خونه ام و با یه سردرد ملایم(!) در خدمتتون هستم!...امروز علی رغم کارهای زیادی که در شرکت داشتیم بخاطر کمبود خواب شدید و مقادیری هم سردرد نتونستم برم شرکت...ظهر بیدار شدم و از اون موقع تا حالا هم هرچه کردم دیدم نای بلند شدن از جام رو ندارم ولی الان که کمی بهترم بالاخره عزمم رو جزم کردم تا بیشتر از این شرمنده دوستانی که لطف میکنن و قدم رو چشم اینجا میذارن نشم...کاش میتونستم بگم که چقدر دوستتون دارم...که چقدر اینروزا همه زندگیم شدید...دیروز که این آهنگ رو (که شعرش برای روزبه بمانیه) گوش میکردم ناخوداگاه یاد بغضهای بی دلیل اینروزام و ترس تنهاییم و "اینجا" افتادم... 

"من ماه میبینم هنوز این کور سوی روشنو/اینقدر سو سو می زنم شاید یه شب دیدی منو 

هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه/ای ترس تنهایی من...اینجا چراغی روشنه"

دم همه فانوسای دریایی گرم...کشتی که نشدیم همین که صبح به صبح بادبان کوچک قایق آرزوهای نرسیده ام رو به امید اینجا بالا میکشم قد یه دنیا ممنونتونم...براتون تموم خوبیای دنیارو آرزو میکنم...

 

***

توضیح درباره عنوان پست...

از وقتی وبلاگ رو شروع کردم دلم میخواسته یه پست درباره فارابی و آدماش بنویسم ولی انقدر از اون فضا و خاطرات تلخی که در اونجا دارم متنفرم که حتی نمیخوام یادش بیفتم...روزای سختی که هنوز که هنوزه هفته ای نیست که حداقل یک بار کابوس اینکه برگشتم اونجارو نبینم...اگه بخوام درباره فارابی و خاطراتم از اونجا حرف بزنم خودش یه پست طولانی میشه ولی نمیخوام درباره اش حرف بزنم و این یکی رو هم چون لازم شده میگم...یکی از خاطرات ماههای اولیه که اونجا رفته بودم...چند ماه پیاپی برای یه مراسم سه چهار ساعته تمرین میکردیم...یه قسمتش اینجوری بود که صدای خامنه ای با حالت اکویی و معنوی(!) پخش میشد که میگفت "قرآن نورست"...بعد چند ثانیه ای سکوت محض کل اون محیط نظامی که چندهزار نفر توش وایساده بودن رو فرا میگرفت...طوریکه صدای نفس کشیدن هم نمیومد...و بعد صدای خامنه ای اینجور ادامه میداد "حقیقتا نورست" و بعد آهنگ محمد رسول الله پخش میشد و چند نفر با یه رژه خاص قرآن رو با تشریفات میاوردن سمت جایگاه قاری قرآن و اون شروع میکرد به تلاوت قرآن و بعد هم ادامه مراسم...  

 

***

 

توضیح درباره خود پست!...

اینهایی که در ادامه میاد قسمتهایی از قرآنه...به صورت کاملا تصادفی فقط و فقط چهار تا سوره رو انتخاب کردم (طه/انبیا/حج/مومنون) و چندتا از آیه هاشون رو اینجا آوردم...عین متن و بدون هیچ تغییری...از روی ترجمه فولادوند ("سایت پارس قرآن")...از همون اوایل جوانی بارها و بارها قرآن رو دوره کردم...چه دوره ای که اعتقاد داشتم و با تمام قلبم قرآن میخوندم...چه دوره ای که شک کردم... هدفم از نوشتن اینها تخریب اعتقادی نیست... فقط میخوام در کنار هم اندازه چند قدم کوتاه به کتابی که از کودکی کنارمون بوده و خیلیهامون نخونده بهش قسم خوردیم نزدیک بشیم... و بهش فکر کنیم... همین... ازتون خواهش میکنم توهین نکنید...نه به قرآن...نه به اسلام...نه به من و نه بقیه دوستانی که نظرشون رو میگن...و البته این دلیل نمیشه که انتقاد نکنیم و درباره اش حرف نزنیم...پس ازتون خواهش میکنم اگه حرفی هم دارید همراه با ادب و احترام بیانش کنید...ممنونم... 

  

*** 

 

"قرآن نورست...حقیقتا نورست" - سوره های طه/انبیا/حج/مومنون 

1- قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتى (سوره طه - آیه 2) 

2- گفت پروردگار ما کسى است که هر چیزى را خلقتى که درخور اوست داده سپس آن را هدایت فرموده است (سوره طه - آیه 50) *موسی به فرعون* 

3- گفتند اى واى بر ما که ما واقعا ستمگر بودیم. سخنشان پیوسته همین بود تا آنان را دروشده بى‏جان گردانیدیم (سوره انبیا - آیات 15 و 16) *توصیف حال یکی از اقوامی که عذاب الهی بر ایشان نازل شده" 

4-  آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم. اگر مى‏خواستیم بازیچه‏اى بگیریم قطعا آن را از پیش خود اختیار مى‏کردیم (سوره انبیا - آیات 16 و 17) 

5- در آنچه [خدا] انجام مى‏دهد چون و چرا راه ندارد و[لى] آنان [=انسانها] سؤال خواهند شد (سوره انبیا - آیه 23) 

6- و در زمین کوههایى استوار نهادیم تا مبادا [زمین] آنان [=مردم] را بجنباند (سوره انبیا - آیه 31) 

7- آنان مردم بدى بودند پس همه ایشان را غرق کردیم (سوره انبیا - آیه 77) *درباره قوم حضرت نوح* 

8- و برخى از شیاطین بودند که براى او غواصى و کارهایى غیر از آن مى‏کردند و ما مراقب [حال] آنها بودیم (سوره انبیا - آیه 82) *در وصف خدمتگزاران سلیمان* 

9- در حقیقت ‏شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید هیزم دوزخید (سوره انبیا - آیه 98)

10- کسانى که ایمان آوردند و کسانى که یهودى شدند و صابئى‏ها و مسیحیان و زرتشتیان و کسانى که شرک ورزیدند البته خدا روز قیامت میانشان داورى خواهد کرد زیرا خدا بر هر چیزى گواه است (سوره حج - آیه 17) 

11- و کسانى که کفر ورزیدند جامه‏هایى از آتش برایشان بریده شده است [و] از بالاى سرشان آب جوشان ریخته مى‏شود. آنچه در شکم آنهاست با پوست [بدن]شان بدان گداخته مى‏گردد. و براى [وارد کردن ضربت بر سر] آنان گرزهایى آهنین است (سوره حج - آیات 19 تا 21)

12- و آسمان را نگاه مى‏دارد تا [مبادا] بر زمین فرو افتد مگر به اذن خودش [باشد] در حقیقت‏خداوند نسبت به مردم سخت رئوف و مهربان است (سوره حج - آیه 65) 

13- و کسانى که پاکدامنند. مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانى که به دست آورده‏اند که در این صورت بر آنان نکوهشى نیست (سوره مومنون - آیات 5 و 6) 

14- پس فریاد [مرگبار] آنان را به حق فرو گرفت و آنها را [چون] خاشاکى که بر آب افتد گردانیدیم دور باد [از رحمت‏خدا] گروه ستمکاران (سوره مومنون) *توصیف حال یکی از اقوامی که عذاب الهی بر ایشان نازل شده" 

15- خدا فرزندى اختیار نکرده و با او معبودى [دیگر] نیست و اگر جز این بودقطعا هر خدایى آنچه را آفریده [بود] باخود مى‏برد (سوره مومنون - آیه 91) 

نظرات 126 + ارسال نظر
هیشکی! جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:25 http://hishkii.blogsky.com

آقای حمید خیلی و خته که به کلبه ی درویشی و حقیر ما سر نمی زنی ها ..!

شاعر میگه..در وبلاگ ما رونق اگر نیست صفا هست..

کم وقتی و تلاش برای کسب روزی حلال و...کم سعادتی خانوم!...آی امان از این کم سعادتی!...واللا که جز این علت دیگه ای نداره!...وگرنه مگه در آسمان تاریک بلاگستان چند تا ستاره روشن مثل "هیشکی بانو" میدرخشه!؟ (خودمم با این جمله آخرم حال کردم خداییش! پس شما هم لطفا حال کنید بیزحمت! )...

مینا جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:28 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

شاید این جمعه بیاید. شاید....
مملی رو میگما.
بهتری؟

- مملی که تا الان یه گوشه نشسته بود و هرچی مداد میدادم دستش پرت میکرد اینور اونور! ولی الان که دارم زیر چشمی نگاش میکنم خودش یه مداد برداشته داره کم کم یه چیزایی مینویسه!...نه گمونم دیگه به امشب برسه احتمالا میمونه برای سحرگاهان فردا!...
- ممنونم مینا جان...خوبم...

کاتیا شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:16 http://oldgirl.blogfa.com

سلام
خوب هستی؟
نمی دونم چرا تصمیم گرفتم خصوصی بفرستم.
شاید چون تصور کردم چیز زیاد مهمی نیست و از اون مهمتر تصور نمیکردم که جوابم رو بدی...
واقعا خوشحالم کردی با اومدنت/

راستش فعلا مدتی تو رکود فکری و حسی هستم . حس و حال نوشتن ندارم . بعضی وقت ها ادم ترجیحا سکوت کنه بهتر از اینه که را به را ور ور کنه .

در مورد نظرت .
واقعا موافقم .
ما اگر قبول کنیم خدایی وجود داره حتما باید به وجود بهشت یا جهنم و یا حداقل زندگی بعد از مرگ اعتقاد پیدا کنیم و این که این خدای قدرتمند حتما ما رو به حال خودمون رها نمیکنه که هر غلطی دلمون بخواد انجام بدیم و بعد وایسیم روی سکو خیلی سرافرازانه زل بزنیم تو چشماش و اصلا هم برامون مهم نباشه به فرامینش توجهی نکردیم .

چیزی که من تو اون پستم نمیخواستم در موردش بنویسم دقیقا همین عدم وجود یا وجود خدا بود .

راستش من خودم زیاد به خدا اعتقاد ندارم . خدا بیشتر یک موجودیت قلبی درون انسان هاست . چیزی نیست که در عالم خارج وجود داشته باشه .
بر همین مبنا میشه پیامبران رو صرفا یک مشت انسان های مصلح و بعضا قدرت طلب دونست که میخواستند جامعه ای رو که درونش می زیستند از آشفتگی و هرج و مرج نجات بدند .
برای من قابل قبول نیست که بشر ۱۴۰۰ سال پیش ان قدر با شعور بوده که مثلا خدا تصمیم گرفته دیگه هیچ پیامبر و کتاب هدایتی نفرسته .
پس بهتره نتیجه بگیریم اینها همش مزخرفات آخوندهاست . به نظرم در وجود هر انسانی نیرویی هست که اگر اراده کنه از خدای قلبیش قدرتمندتر خواهد بود .

- سلام...مرسی...خوبم...
- چرا مهم نیست!؟ هرچی شما بفرمایید عین اهمیته! این حرفا چیه!؟...منم خیلی خوشحال شدم که با یکی دیگه از گلهای بلاگستان بیشتر آشنا شدم...
- میفهمم..منم خیلی وقتا پیش میاد که دلم میخواد برای مدتی سکوت کنم...امیدوارم زودتر این رکود تموم بشه...
- "برای من قابل قبول نیست که بشر ۱۴۰۰ سال پیش ان قدر با شعور بوده که مثلا خدا تصمیم گرفته دیگه هیچ پیامبر و کتاب هدایتی نفرسته"...آفرین...یا چرا اصلا معجزات رو نمیگی؟...چرا از وقتی فیلم و عکس و قابلیت ضبط تصاویر هست هیچ عصایی مار نشده...یا هیچ دریایی باز نشده...یا هیچ ماهی دونیمه نشده؟...خب اینا جای شک داره دیگه...

کاتیا شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:19 http://oldgirl.blogfa.com

با اون کمنتت در مورد کاپشن و پسر بچه ی خلاف نیویورکی خیلی حال کردم .
حس قشنگی بود .
من عاشق بچه خلاف های نیویورکی و کلا هر چیزی که مربوط به نیویورکه هستم

ولی من از نیویورک بدم میاد!...کلا از هرچیزی که آدمو یاد آمریکا بندازه بدم میاد! چرا!؟...چونکه "آمریکا دشمن ماست! خمینی رهبر ماست! مرگ بر منافقین و صدام!"

مینا شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:28 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

مملی تنبل خان.
خاله مینا فردا کله سحر باید پاشه!‌ کلاس داره بنده خدا. اومد خونه داستانتو میخوونه.
بچه های خوب زود مشقاشونو مینویسنا . سحرگاهان!!! باید خواب باشی شما مملی جون.
(مملی رو مخاطب قرار دادم . شما فکر نکنی بطور غیر مستقیم بهت گفتم تنبلا!!!!)

مملی! : این خیلی خوب است که شما کله سحر پا میشوید! به قول بابایم هرکس سحرخیز باشد حتمی کامروا هم میباشد! البته من خودم چندسری در ماه رمضان سحری بیدار شدم و روزه کله گنجشکی گرفتم ولی کامروا نشدم!...باتشکر!

حمید! : واقعا این میزان از غیرمستقیم بودنت منو کشته!

فلوت زن شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 http://flutezan.blogfa.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام.
چشم ، ازین به بعد چشمامونو باز باز می زاریم به روی حقیقت قربان ! خجالت کشیدم از بس گفتی ترسو ! می ترسی و چشماتو به روی حقیقت می بندی و ازین حرفای ترسناکی ! والله ! شده با چوب کبریت یا هر چی ولی چشمارو باز می زارم !
تحقیق راجع به قران که نه زیاد نکردم ولی باید بیشتر تحقیق کنم ،‌در کل هر وقت قران می خونم ، به معانیش خیلی فکر می کنم و تووشون عمیق می شم و اکثرا برام گنگه و به قول تو تناقضاتی درش هست که وقتی می پرسم چیزهایی برام توضیح می دن ولی بازم برام قانع کننده نیست خیلی !
داری ترکم می دی ! معتاد شده بودم به آیکون گذاری !

- سلام خواهرم! خوش آمدید!
- "و ازین حرفای ترسناکی!"
- آره...باید بیشتر تحقیق کنی...همه مون باید بیشتر تحقیق کنیم...
- الان دیگه سم زدایی شدی! یکی دو روز دیگه دوام بیاری تمومه!

نیمه پنهان شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 http://halfmoon.blogfa.com

جواب کامنتاتون به اندازه خود پستاتون، جالب و خوندنیه!

مرسی...

حمیده شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 http://www.skamalkhani.blogfa.com

حمید جون دقیقا همون چیزیه که گفتی چیرگی ترس بر اندیشه . واقعا خیلی و قتها می ترسم از این که بهش حتی فکر کنم . چیزی که خیلی از ما دچارش هستیم.
من گفتم قرآن کتاب خوبیه برای خود انسان ها نه این که بخوادوارد تمام عرصه های زندگی از سیاست گرفته تا خیلی ببخشید دستشویی رفتن .
به نظر من دین یک مسئله شخصیه که فقط به درد تنهایی انسان ها می خوره . که آدم ها تو تنهایی هاشون با اون زندگی کنن و بهش عمل کنن تا بتونن انسانی های خوبی باشن که ضررشون به هم نوع نرسه .

- آره خیلی از ما بهش دچار هستیم ولی این دلیل نمیشه که تسلیمش بشیم...
- بنظر من که حتی اگه دین در همون حد هم باشه باز مضره...چون آدمو اسیر توهم میکنه...

اقدس خانوم شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

یه توضیح بدهکارم من باب اینکه چرا یکی دیگه هم از من بوده در همون زمان ارسال کامنتا (چی نوشتم الان !!!)
بعد نوشتن کامنت 6 ام ، صفحه ارسال مطلب رو باز کردم ...اما انگار هنوز یه چیزی تو گلوم مونده بود برای همین برگشتم و بقیه کامنتا رو نوشتم ... بعد دی سی شدم اما بازم فک کردم یه چیز تو گلوم مونده ...برای همین پست رو نوشتم و ارسال کردم ... اما زمانش برای موقعی ثبت شد که صفحه رو باز کرده بودم !!! اما باز یه چیزی تو گلوم مونده بود
خلاصه که فلسفه سنگینی دره این موضوع

- "چی نوشتم الان!" مهم نیست! فهمیدم چی گفتی!
- چرا شما همش فکر میکنی یه چیزی تو گلوت مونده!؟ کمی از این خدمتگزاران ایران اسلامی یاد بگیر که کل مملکت رو میخورن ولی هیچی تو گلوشون نمیمونه!...یه لیوان آب به شدت توصیه میشود!

اقدس خانوم شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:21 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

تفسیر آیه ۵۲ احزاب د رتفسیر نمونه :
ظاهر تعبیر ((من بعد)) این است که بعد از این ، ازدواج مجدد براى تو حرام است ، بنابراین ((بعد یا به معنى )) بعد زمانى است یعنى بعد از این زمان دیگر همسرى انتخاب مکن ، یا بعد از آنکه همسرانت را طبق فرمان الهى در آیات گذشته مخیر در میان زندگى ساده در خانه تو و یا جدا شدن کردى و آنها با میل و رغبت ترجیح دادند که به همسرى با تو ادامه دهند، دیگر بعد از آنها نباید با زن دیگرى ازدواج کنى . و نیز نمى توانى بعضى از آنها را طلاق داده ، و همسر دیگرى بجاى او برگزینى ، به تعبیر دیگر نه بر تعداد آنها بیفزاى و نه افراد موجود را عوض کن .
(تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 391)

"نه بر تعداد آنها بیفزاى و نه افراد موجود را عوض کن"...
انگار داره درباره با رئیس دایره استخدام کارمندان جدید در یه شرکت بزرگ صحبت میکنه! سر سوزن احساس تو اینا نیست...

اقدس خانوم شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:23 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

تو تفسیر المیزان که خودت معرفی کردی هم دو تا فرض رو بررسی کرده که یکی از فرض ها به نتیجه من میرسه به نظرم البته !!!
الان اون سایت برای من باز نمیشه تا مطلب رو از اونجا برات کپ بزنم ...

این جمله ای که در ابتدای تفسیر آیات مربوطه به این قسمت در المیزان اومده منو کشته! : "این آیات احکام متفرقی را متضمن است که بعضی از آنها مخصوص رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) و همسران او ، و بعضی دیگر مربوط به عموم مسلمانان است"!...آخه یکی نیست بگه تفسیر آیات مخصوص روابط پیامبر و زنهاش به چه درد ما میخوره آقای مفسر جان!؟...دیگه این میزان از روشنفکری و لارج برخورد کردن با طرح مسائل زناشویی دیگران هم خوب نیست واللا!

اقدس خانوم شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:25 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

یه داستانی هم هست که من نه سند تاریخیش رومیدونم و نه راجع بهش مطمینم اما گفته شده که بعد از نزول آیه 50 ابوبکر و عایشه اعتراض میکنن و برای ختم غایله آیه 52 نازل میشه ...

نمیدونم...چیزی درباره اش نخوندم...ولی با اینچیزایی که این چندوقته دیدم و خوندم دیگه از هیچ چیز عجیبی که درباره قرآن باشه تعجب نمیکنم...

اقدس خانوم شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:30 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

یه اقدس سنگی تو موزه
اونم کنار یه ابر سنگی چند ضلعی ...
روحم شاد شد
تا سنگمون نکنی بی خیال نمیشی و یه پست دیگه نمیذاری ...نه ؟؟؟

حالا بخند! وقتی سنگ شدی بهت میگم! (البته خودمم اونموقع سنگ شدم و نمیتونم بگم ولی حتما قبلش میسپارم یکی بالاخره بهت بگه!)...

اقدس خانوم شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:32 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

آی گفتی !!! میدونی دلم چقد واسه اون پستای عاشقانت تنگ شده ... پستی که طلب دارم ازت باید از اون عاشقانه ها باشه ها ؟؟؟

به روی چشم...

آسمان وانیلی شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:00 http://aseman-vanili.persianblog.ir/

مگه قرار نبود جمعه ها آپ کنید؟/

آری قرار چنین بود! ولی رویمان به دیوار میسرمان نشد...

محبوبه شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:06 http://sayeban.blogfa.com

نمیدونم!تا حالا اینطوری بهش فکر نکردم. ولی اگه پابندش نباشم که همون شک میشه! نمیدونم...

یه بار دیگه جوابی که به کامنت قبلیت دادم رو بخون...
اینکه پابندش نشی "شک" نیست...یجور آزادیه...یجور پشتوانه و دلگرمی برای اینکه بدونی هر وقت که بخوای میتونی از این عقیده دل بکنی و سراغ چیزی بری که بیشتر راضیت میکنه...

مهسا یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 http://exposed.blogsky.com

حمید می‌بینم این مدت که من نبودم این جا کللن از رونق افتاده

پس لطفا حالا که "این مدت" تموم شده بیایید و "با حضور خود رونق بخش مجلس ما باشید!" دیگه!

کرگدن یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:52

کللن این مهسا خودشیفته ترین آدمیه که به عمرم دیدم !

ُفرزانه دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 http://www.azghandetorbat.blogfa.com/

سلام
امیدوارم تا حالا سر دردت خوب شده باشه
منم مثل خیلی های دیگه دلم می خواد از خاطرات فارابی بنویسی. البته اگه اذیتت نمی کنه. من خودم خاطرات بدی از جنگ داشتم وقتی اونا رو بازگو میکنم سبک تر میشم و دیگه کمتر اذیتم می کنن.
حیف که من تو وب ازغندی از این چیزها نمی تونم بنویسم چون وب مال اونو و من مدیونم می شم اگه به خاطر نظرات من تعطیل بشه.
برا همین تو وب تو درد دل می کنم.
در جواب حمیده نوشته بودی که لازم نیست قران خوان حرفه ای باشیم.
راست گفتی اگه حرفه ای نباشی و به ادبیات عرب آشنا نباشی کمتر می فهمی چه چیزهای وحشتناکی توش نوشته شده. مثلا تو الرحمن نوشته: فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ : قاصره در فرهنگ عرب یعنی دختر زیر هفت سال. واقعا س. ک.س با دختر زیر هفت سال یکی از پاداشهای خداست. کاری که تو این دنیا هر کافری اونو انجام بده مجازات میشه.
اینو که بخونی سردرد که سهله ببخشید روم به دیوار اگه بالا نیاری باید به روانپزشک مراجعه کنی.
آره قران حقیقتا نور.

- سلام...مرسی...خوبم...
- خاطرات جنگ...متاسفم...واقعا پیش آدمی که خاطراتی به این تلخی داره آدم خجالت میکشه از مشکلاتش بگه...امیدوارم تونسته باشی بعد از اینهمه سال انقدری باهاشون کنار بیای که دیگه خیلی آزارت ندن...
-وااااااااااای!...باور نکردنیه!...این دیگه عین جنایته...جدا کپ کردم...نمیدونم چی بگم...

مجتبی دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:22

سلام
من یه بار جوابیه برای جوابات دادم ولی چون نیست یه بار دیگه برات می فرستم
من منتظر پست درباره قران از تو نبودم منتظر یه پست که فقط برای سرگرمی نباشه و آدم رو به چالش بکشونه ( مثل
پست های وب لاگ قبلیت ) جداْ از وقتی این مملی رو کردی شخصیت اول پستات و همه انرژیت رو گذاشتی برای فان نوشتن و اینکه تلخ نباشه هم از کیفیت مملی نوشته هات کم کرده هم از کیفیت نوشته هات ( مخصوصاْ که دیگه شبیه داستان ها رو هم تعطیل کردی )
این مصاعب از اسلام نیست از اسم اسلامه من عینو هم از تنبلی می دونم که ماها جای تحقیق و مطالعه داریم حرف شنووی رو پیش گرفتیم که هر خری که یه عمامه گذاشت رو سر ش میشه عالم دهر و هرچی گفت میشه گفته خدا و قران
قران رو اگه مثل کتاب داستان ببینی آره منقطع و بریده برید ست ولی باز دلیل نمیشه که مثل این کتابای ۱۰۰۰نکته زندگی و نکات خانه داری بشینی و هر آیه رو جدا جدا دربارش نظر بدی فکر کنم که همین مورد ۱۱ که من برداشتای خودم رو نوشتم یه کمی قانع کننده باشه که لااقل بد نیست که یکی دو آیه قبل و بعد رو هم بخونیم تا نظر بدیم
درباره هشدار دادن و تعریف دموهای جهنم و بهشت یه مثال بزنم شاید خوب باشه
یه مدیر عاملی یه سری مقررات رو اعلام می کنه به نظرت اگه یه جمله مثل ؛ در صورت نقض مقررات فرد خاطی اخراج می گردد ؛آخرش بنویسه چند درصد این مقررات رو نقض می کنن یا بهتر بگم چند درصد از امکان نقض مقررات کم می شه
باز هم از این پست قشنگت ممنون

- سلام...چیزی نرسیده مجتبی جان...
- قبول دارم که کیفیت نوشته هام (البته اگه قبلا کیفتی داشته!) کم شده...ولی فکر نمیکنم تقصیر مملی طفلک باشه!...
- همچنان معتقدم خوندن قبل و بعد خیلی از آیات هیچ کمکی به فهمشون نمیکنه...ضمنا بنظرم کتابایی مثل هزار نکته خانه داری از بعضی جهات خیلی قابل احترامترن...چون حداقل ادعایی ندارن که دارن راه زندگی رو نشون میدن و متواضعانه به همون حد کاراییشون قناعت میکنن...
- مساله اینجاست که اون مدیر عامل برنمیگرده تهدید کنه آب جوش رو سر کارمندا میریزه و گوشتشونو ذوب میکنه...حرف من اینه که لحن اینا خیلی خشونت آمیز و بیرحمانه تر از اینه که یه خالق بخشنده و مهربان گفته باشدشون...
- منم از تو ممنونم که با صبر و حوصله و بزرگواری در این بحث شرکت کردی...

فلوت زن پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:28 http://flutezan.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
واااااااااااااااااااااااااااااااااای مرسی واقعاً از این همه تحلیلهای زیبا که مثل فیلم از جلو چشمام رد می شدن ! این همه حس های قشنگ و زنده که حتی عطرشون رو هم می شد حس کرد ! عالی بودن تحلیلهات ! مرسی . مرسی .

- سلام و عرض ادب خدمت فلوت زن-جان! (باید بجای "جان" یه چیز دیگه پیدا کنم! اینجوری اسمت شبیه دیار زادگاه ما میشه! )...
- ممنونم ... این آیکونی که آخر کامنت آوردی چیه!؟...آیکون زبون در آوردنه درسته!؟...اونوقت شما همیشه تشکر کردنی زبونتو درمیاری!؟ (هی من میخوام دعوامون نشه نمیذاری که! )...

mhb پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 18:40 http://www.mhb5266.blogfa.com/

سلام
امروز با وبلاگت آشنا شدم ، تقریبا آرشیوتو یه دور کردم

اما اینجا ، استدلایی که داری یه کم که نه خیلی ضعیفه میگی چه جور میشه خدایی که مظهر لطفه عذاب کنه خوب خدا مظهر قهر و عذاب هم هست عذاب میکنه ، هر کسی رو نه

این تعداد از آیه ها رو که آوردی نگفتی چرا انتخابشون کردی ؟چی باعث شد اینا رو انتخاب کنی؟

آیات تفسیر دارن تو خود قرآن این اومده معنی ظاهری داره و باطنی چون بعضی آیاتش با تفکر تو سازگار نیست باید رد بشه؟

سوء استفاده از قرآن چه ربطی به ضعیف یا قوی بودن قرآن داره؟مثلا یعنی قوانین راهنمایی رانندگی که رعایت نمیشن یا سوء برداشت میشه ازشون ضعیفن؟

اینجا(یعنی این کامنتدونی) جایه این بحثا نیست یعنی گنجایششو نداره ولی همین قدر بگم شبهه هایی که وارد میکنی خیلی بچه گانس

اما در مورد قرآن که بعضی از بچه ها گفتن تحریف شدس
مثلا ما میگیم انجیل تحریف شدس چرا؟ چون 4تا و به یه قول دیگه 5 تا انجیل وجود داره که محتویاتش با هم فرق داره اضافه داره، کم داره
اما در مورد قرآن کسی هست که بگه من یه قرآن دارم که با بقیه قرآنا فرق میکنه؟ شیعه یا سنی یه جور قرآن دارن

اما مورد آخری که میخواستم بگم البته در مورد پست های دیگت این بود که خیلی خوب پردازش میکنی البته با بعضیهاش خب موافق نیستم اما در مجموع خوب مینویسی(خر کیف نشو)

- سلام...
- قبل از هرچیز باید اینو بگم که تا حالا به هیچ وجه جواب کسی که توو کامنتاش توهین کرده رو ندادم...وقتی اون "خرکیف نشو" که آخر کامنتت گفتی رو دیدم میخواستم جواب نداده صفحه رو ببندم ولی فقط به حرمت اون سلامی که اول گفتی استثنا قائل شدم...
- پرسیدی "این تعداد از آیه ها رو که آوردی نگفتی چرا انتخابشون کردی؟"...این نشون میده که متاسفانه زحمت خوندن پست رو به خودت ندادی...چون اگه خونده بودی میدیدی که در قسمت "توضیح درباره پست" صریحا نوشتم "به صورت کاملا تصادفی فقط و فقط چهار تا سوره رو انتخاب کردم (طه/انبیا/حج/مومنون) و چندتا از آیه هاشون رو اینجا آوردم" و برای اینکه بیشتر توو چشم باشه رنگ این قسمت رو هم قرمز کردم ولی انگار انقدر عجله داشتی که جواب بدی ندیدیش!...
- گفتی استدلالها ضعبفه...بچه گانه اس...ولی نیومدی بگی چرا ضعیفه و چرا بچه گانه اس...بعدش هم مثل همه اونایی که میخوان یجوری سر و تهش رو هم بیارن گفتی "اینجا (یعنی این کامنتدونی) جایه این بحثا نیست یعنی گنجایششو نداره"!...و البته چه خوب کاری کردی چون واقعا بعد از کلی سر و کله زدن بیهوده به این نتیجه رسیدم که دیگه به هیچ وجه پای همچین مباحثی وقت نذارم...راستشو بخوای الان دیگه اینچیزا دغدغه ام نیست...اون پست و جوابایی که به کامنتاش دادم برای یک سال پیشه...نظراتم از اون موقع تا حالا خیلی تغییر کرده...اگه الان بود قطعا همچین پستی نمینوشتم...نه برای اینکه نظرم نسبت به قرآن عوض شده...نه...نظرم همونه...فقط دیگه از لیست موضوعاتی که ذهنمو مشغول کردن خارج شده...
- موفق باشی و خدانگهدار...

mhb جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 http://www.mhb5266.blogfa.com/

سلام
خیلی خوشحال شدم که کامنتم رو خوندی وقت گذاشتی و جواب دادی
چند تا نکته رو بگم
۱-من توهین نکردم اون آیکون ها رو برا این گذاشتم که وجه طنز اون قسمت مشخص بشه مثه اینکه ندیدیشون
۲-تعداد زیادی از پست ها رو خوندم و این یکی رو بادقت بیشتری خونده بودم
۳-تصادفی یعنی اینکه تو ندونی اون ایه چی گفته و بدون آگاهی از محتویاتش اون رو بزاری ولی من احساس کردم این چند تا سوره رو سریع ترجمش رو خوندی و چند تا آیه انتخاب کردی و گذاشتی
۴-من یاد گرفتم به کسی برچسب نزنم و رو این موضوع هم خیلی دقت میکنم
۵-استدلال منطقی روش دیگه ای داره و من فکر میکنم اینجور بحث کرددن بیشتر یه جور دعواست تا مباحثه گفتم بچه گانس چون مثلا میگی انسان ۱۴۰۰ سال پیش شعور کافی رو نداشته که که دیگه براش پیامبر نیادچه طور انسان ۲۵۰۰ سال پیش که اینقده ازش دم میزنیم میتونه یه منشور حقوق بشر بنویسه که اینقده روش مانور بدیم ولی ۱۴۰۰ ساله پیش شعور نداره مگه شعور با افزایش قرن بیشتر میشه یعنی انسانی که 10 سال بعد به دنیا میاد شعورش از تو ومن بیشتره؟
۶-تاریخ پست رو دیده بودم و با آگاهی از اینکه قدیمیه ولی خواستم در چند مورد فقط نظرم رو بگم
7-فکر میکنم ، فکر میکنم در مباحثاتی قبلتر ها در محیط دانشگاه یا هر جایه دیگه با افراد به اصطلاح مذهبی داشتی یا اونا نتونستن قانعت کنن یا خودت قانع نشدی ولی به نظر من ما خودمون موظفیم حقیقت رو پیدا کنیم و دیگران و استدلالهاشون نباید باعث بشه که ما اعتقاد پیدا کنیم و حتما میدونی که اولین مسئله در توضیح المسائل اینه که اعثقاد به خدا معاد و نبوت تقلید پذیر نیست.
8- گفتم اینجا جای اینجور بحث ها نیست معنیش این نیست که چیزی ندارم تا ازش دفاع کنم هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد فکر میکنم این رو قبول داشته باشی که این کامنتدونی ظرفیت بحث ما رو نداره
9-من در نظر قبلی عبوسانه برخورد نکردم خواهش میکنم یه بار دیگه این بار با ملایمت بخونش و از اینکه گفتی با مهربونی با هم برخورد کنیم خیلی لذت بردم
من دوستان زیادی دارم که خیلی هاشون اعتقادات من رو قبول ندارن و من هم ایضا. ولی این دلیل نشده که با هم خوب نباشیم و کنار هم زندگی نکنیم
اینو دوباره میگم که من در پست قبلی قصد توهین نداشتم از اینکه حوصله به خرج دادی ممنونم
آقا حمید موفق باشی
نمیدونم چه جوری باید خصوصی بزارم

- سلام محمد...خواهش میکنم...این کمترین کاریه که در احترام به خواننده ای که برای نوشتن نظرش وقت گذاشته میشه انجام داد...
- آره...انگار درباره اون توهینی که گفتم سوتفاهم شده بود...به هرحال خوشحالم که اینطور نبوده...
- الان که فکر میکنم میبینم که در این مورد تا حدی هم حق با شماس...به هرحال آدم همیشه نسبت به چیزی که حساسیت بیشتری داره یا مخالفه بیشتر واکنش نشون میده...
- برای حرفایی که زدی جواب دارم ولی در پاسخ کامنت قبلیت هم گفتم که دیگه نمیخوام درباره این موضوع بحث کنم...دلیلش رو هم گفتم...
- ممنون از سعه صدرت...قسمت نشد با هم بحثی داشته باشیم ولی به هرحال خوشحالم که از جمله های پایانی کامنتت عطر احترام به آدم بودن آدمها میاد

سعید جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:06

سلام
این صحنه رو تصور کنید کسی مردی رو خوابونده و داره با چاقو خیلی راحت گوشش رو میبره و دستش و اطرافش پر خون شده و اون اصلا عین خیالش نیست بعد با یه چیزی مثل دلر اطراف گوش این بنده خدا رو سوراخ میکنه و انگار از کارشم لذت میبره . خوب صحنه خشنیه نه و شما هم از این طرف بدتون میاد اما بعد میفهمی که ای بابا این طرف دکتره و گوش اون هم چرک کرده !!!
پس هر خشونتی بد نیست . این رو گفتم چون تنها اشکال درست درمونی که به این آیه ها گرفته بودی مورد شماره 11 بود که گفتی چقدر خشنه . در ضمن عذاب ها امور قرار دادی نیست - مثل جرایم رانندگی - که بگی میشه بی خیال شد و مثلا کمتر جریمه و عذاب کرد بلکه اموری تکوینی و طبیعی هستند - مثل کور شدن چشم در اثر اصابت چاقو - و عکس العمل طبیعی افعال خود ما . نکته بعدی هم اینه که خداوند با این همه پیامبر و کتاب و از جمله همین قران داره نسبت به همین قوانین عالم هشدار میده و انذار میکنه که بعدا نگیم نمیدونستم که چاقو چشم و کور میکنه .
نکته دیگه اینکه :مثالهای قران از عذاب هم برای تشبیه امور نامحسوس و غیر مادی به امور محسوسه ، چون امور آخرت اصلا شبیه این عالم نیست اما برای اکثر انسان ها چاره ای ج این طور بیان و مثال زدن وجود نداره
-
بعد اون دوستایی که خیلی راحت حرف از تحریف میزنن واقعا خنده دار نیست همین که چیزی به نظر ما غلط بود و نفهمیدیم زودی صورت مساله رو پاک کنیم و بگیم تحریف چند تا کتاب درباره قرا ن و تحریف یا عدم تحریف اون خوندین و اصلا چقدر تو این زمینه تخصص دارید که ایتقدر راحت قضاوت میکنید؟
- در قسمتی از حرفهاتون گفتید که یه دوره ای معتقد بودم بعد بی اعتقاد شدم و... نه عزیزم همون دوره هم اعتقادت درست و از روی منطق نبود اسلام تاکید داره در اصول اعتقادات - باید با استدلال اعتقاد رو تحکیم کرد نه با احساس یا تقلید از جو جامعه . دین تقلیدی در هجوم شبهات و مشکلات دوام نمیاره . نکته بعدی اینه که روانشناسان بحثی دارن به نام اثر گرایش ها در اعتقاد و بینش ها . خیلی از ماها به دلیل محیط آلوده و اعتیاد به گناهان گرایشات فاسدی پیدا میکنیم و به تدریج این گرایشات در اعتقادمون هم اثر میگذاره . مثال اون پهن فروش رو که شنیدین که تو بازار عطر فروشها حالش بد شد!! دقیقا به همین نکته روانشناسی اشاره داره به خاطر همین اسلام فقط رو بینش تاکید نداره بلکه رو اصلاح محیط و گرایش هم تاکید داره
به هرحال بحث زیاده و اینجا مجالش نیست اما باید بگم فکر میکنم شما و بعضی از دوستانتون که نظر دادن آدمهای خوش فهمی باشند مشکل دوجاست یکی اینکه ماها اهل مطالعه و تفکر اصولی در اصول عقاید اسلام و دین نیستیم -و اسلام هم برعکس بیشتر ادیان بر پایه سیستم منظم فکری و اعتقادی بنا نهاده شده- وگرنه اگر کسی به خدا و پیامبر ایمان از روی استدلال و منطق آورد دیگه تو این جور مسایل اگر چیزی رو نفهمید زود قضاوت نمیکنه. دیگه اینکه فکر کنم اون بحث محیط وگرایشات در مورد شما و دوستانتان وجود داره و یکی از دلایل این تغییر عقیده که گفتید همینه. به هر حال خوبی کار اینجاست که خداوند - به قول شما خشن - ناامیدی از رحمتش رو بزرگترین گناه دانسته ! در توبه تا دم مرگ بازه . اگه دلت خواست من رو هم دعا کن

تیراژه جمعه 1 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 18:43 http://tirajehnote.blogfa.com/

چه پستی و عجب کامنتهایی و جدا از اینها چه جواب های محشری دادی به کامنتها
خوندن این پست و کامنتهایش به صورت کاملا اتفاقی در اولین روز سال 93 رو به فال نیک میگیرم! اشاره به سال و روز و نوروز که شوخیه،منظورم این روزها و این لحظه هاست که من به شدت دسته و پنجه نرم میکنم با خودم و افکارم و اعتقاداتم و هر چه هست و نیست..

حیف که این روزها کمتر مینویسی حمید یا بهتر بگم که نمینویسی. حیفه، البته نه برای تو. برای من و ما.

- آره. این پست از اون پستهایی بود که بحثهایی که توی کامنتاش شد به اصل پست میچربید. هرچند باعث شد یکی از دوستان مجازیم رو برای همیشه از دست بدم. ولی در کل خوب بود!
- بازم مرسی از لطفی که همیشه بهم داشتی :)

love جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:05 http://kdblog.iilg.biz

باد با چراغ خاموش کاری ندارد

اگر در سختی هستی , بدان که روشنی . . .
------------------
من در برخی از امتحاناتم مردود شدم اما دوستم تمام درسهایش را با موفقیت گذراند.

اکنون او یک مهندس در شرکت مایکروسافت است

و من فقط مالک مایکروسافت هستم ... بیل گیتس


6584

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد