معرفی! + دیالوگ ۱

توضیحات "دیالوگهای من و دوست الاغم" نوشت! : اینی که مشاهده میفرمایید یکی از اون بخشهای ثابت کوتاه و چند خطیه که پست قبل خدمتتون عرض کرده بودم! فعلا جهت تست یه مدت مینویسم اگه خوب شد که ادامه اش میدم اگرم نه که میره به نیمکت ذخیره ایده هایی که توی ذهنم دارم تا بعدا که آماده تر شد با یه شکل جدید برگرده!...اینا میتونه هم یه گفتگوی واقعی باشه که خودم شاهدش بودم (یا حتی یکی از طرفین گفتگو بودم!) هم میتونه از بیخ خیالی باشه!...هم میتونه قسمتی از یه گفتگوی طولانی بین دو تا دوست باشه که بصورت تصادفی این قسمتش ضبط شده و هم میتونه تمام یه مکالمه باشه...مکان و زمانش هم هرجا و هر زمانی میتونه باشه...اما...تمام اینا یه نقطه مشترک بزرگ با هم دارن و اون اینه که "همیشه پای یک الاغ در میان است!"...توضیح بیشتری نمیدم...دلم میخواد خودتون در خلال دیالوگها با این دوست الاغم آشنا بشید! پس این شما و اینم اینا! :  

 -

*****

  -

معرفی! 

با عصبانیت میگه : فکر کرده نمیفهمم چند وقته رفتارش عوض شده! فکر کرده نمیفهمم با یکی دیگه ریختن رو هم!...فکر کرده خرم!... 

میگم : خب تو که میدونی چرا ولش نمیکنی!؟...  

سر تکون میده و آروم میگه : خرم دیگه!... 

 - 

*** 

  -

دیالوگ 1 

میگه : بهش گفتم دوستت دارم...دوستت دارم...دوستت دارم...داد زدم...و بلند گفتم دوستت دارم... 

میگم : خب!؟ اون چی گفت؟...

با خجالت سرشو میندازه پایین و میگه : هیچی! آروم بازومو فشار داد و گفت "خب باشه! فعلا خفه شو و پیتزاتو بخور عزیزم! همه دارن نگامون میکنن!"... 

 -

نظرات 63 + ارسال نظر
اقدس خانوم جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:12 http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

(آیکون یه اقدس خانوم متفکر درحد تفکرات فلسفی )

بابا بیخیال! جدی نگیر! من اصولا زر زیاد میزنم!

حمیده شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 http://www.skamalkhani.blogfa.com

سلام
کلا مردها همینطوری هستند . بویی از احساس و لطافت نبردند.
هیچ نقطه ایی در مغز یک مثالیشون برای ابراز علاقه و محبت و احساس وجودنداره .
البته دور از جون شما آق حمید آق منگول.

- سلام
- یعنی این دوست ما که باهاش دیالوگ داریم خانمه و اون دوست بی عاطفه پدرسوخته اش مرده!؟...نمیدونم واللا!...اینجوری هم میشه خب!

بهاره شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 http://ETERNALDEATH.BLOGFA.COM

حمید خیلی خوب بود مخصوصا قسمت دومش.

مرسی

بهاره شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:22

روم به دیوار اینجا حریم خصوصی نداره که بشه کامنت خصوصی گذاشت؟ همه رو بازی می کنن؟!

چرا نداره!؟...چهار انگشت پایینتر از زیر عکس منحوس پروفایلمان گزینه "ارسال کامنت خصوصی" را بفشارید و هرچه میخواهد دل تنگتان بگویید!...

کرگدن شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:22

از صب منتظر اون بخش ثابت جدیدم بچچه !

خاکم به سر!...از صبح نتمون قطع بود پدرجان!...

مینا شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:46 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

امتحانام تموم شد. از امروز همش توو نت پلاس خواهم بود. (نه که قبلش نبودم!)
چرا آپ نکردی امروز پسرم؟ فک کنم چن روز دوپینگ کرده بودی زرت و زرت آپ میکردی!

- به سلامتی!
- کمی نتمون در شرکت به مشکل خورده بود مادرجان! ایشالا از فردا ما نیز چون شما بر پلاس بودن خویش خواهیم افزود!...

م . ح . م . د یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:12 http://baghema.blogsky.com/

هاله یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:44

جانم!؟

مهدی یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:28

... یا حتی یکی از طرفین گفتگو بودم...
مخلصم حمید جان. یعنی این جملت کمرمو شکستا پسر. نکنه واقعاً یکی از طرفین دیالوگ بودی و گیر همچین آدمی افتادی؟؟! جون داداش بریز رو داریه حرف دلتو! اشاره کنی سه تا مینی بوس بروبکسِ خاک سفید و نظام آبادُ هوار کردم رو طرف!!! این تن بمیره تو فقط آی پی بده سیراب شیردون تحویل بگیر اوس حمید!!!!(آیکون کله پاچه!!) تعریف از خود نباشه آدمشو دارم رو صورتِ طرف با تبر حکاکی کنه: ابر چندضلعی در بلاگ اسکای!!! خلاصه که حمید جون، آب بندی کردنِ طرف، یه پیکانِ 54 و یه گونی تو صندوق عقب مایَشه داداش!! چی؟ خیلی حال نکردی با این روش؟! لااقل آدرس وبلاگ طرفو بده برم واسش کامنت بذارم و ایل و تبارشو بیارم جلو چِشِش و بگم: خیلی بدی!! نُنُرِ لوسِ بی توجه!!!!!
آقا مخلصیم. خصوصیتم نگاه کن بی زحمت.

- جسارتا جگرتان را مهدی جان!...در جمله ای که عرض کردم بنده حقیر میتوانم هرکدام از "طرفین" باشم دیگر! (آیکون "مثلا در لفافه!")...
- با تبر!؟ واللا انقدرا هم صورتش گنده نیست! یه قلم کوچیکتر انتخاب کن! رفیق الاغ ما با گودزیلا که طرح عشقولانه نریخته!
- "بی توجه!"...نه دیگه! انقدرم خشونت نیاز نیست!
- تو هم میلاتو نگاه کن بیزحمت!

محبوبه دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:20 http://sayeban.blogfa.com

مزخرفترین سوالی که میشه از یه آدمی که داره باهامون درد دل میکنه بپرسیم : خب تو که میدونی چرا ولش نمیکنی!؟... لابد توقع هم داشتی بگه : وای چرا به فکر خودم نرسید!!

بنده هم معتقدم معمولا فرد "درد و دل گوش کننده!" بهترین کاری که میتونه انجام بده سکوته!...مخصوصا اگه طرف مقابلش یکی مثل "دوست الاغ من" باشه!...

پرند دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:21 http://ghalamesabz2.wordpress.com


از پشت خنجر می‌زنی؟!
آیکون "بدبین در حد گوته" باضافه‌ی توضیح آیکون؟!!
یعنی خوشم میاد با این پست بالایی رسماً خودت خودت رو نقض کردی رفت!!

خب خوب شد که یه سری از کامنتاتو تکذیب کردی چون باید بگم در مورد دیالوگ 1 اگر من هم جای اون طرف مقابل این دوست الاغت بودن دقیقاً همین کارو می‌کردم و چه بسا بدتر حتی و چند تا فحش تر و تمیزتر هم تقدیمش می‌کردم!
آدمیزاد باید قادر به کنترل احساساتش باشه وگرنه چه فرقی با الاغ داره آخه؟!

- خب معمولا همینجوریه دیگه! خنجرو از پشت باید زد دیگه!
- دیگه این پست رفته زیر! کسی صداتو نمیشنوه بنده خدا! (آیکون "خنده شیطانی!")...
- کدومارو تکذیب کردم!؟
- چه با احساس!

پرند دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:23 http://ghalamesabz2.wordpress.com

معرفی خوبی بود ولی امیدوارم این الاغ‌ها فقط عشقولانه نباشه چون خیلی جای کار داره!

فعلا بنا روی عاشقانه اس! ولی شاید بعدا نمور نمور تغییر کاربری دادیم!...

آژو پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:45 http://WWW.HONNEY68.BLOGFA.COM

آخرش بود..
خفه شو پیتزا تو بخور...

آره خب...میشه هم خندید! چرا که نه!...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد