میانه ی پاییز...باران...جنگِ مرد و عکس-خاطره های روی میز...

 .

تقدیم نوشت: به برادرم محسن...که پشت زغال غمگین چشمهای آدم برفی اش یک عالمه گنجشک دارد...

 . 

*** 

 . 

حرفی بزن تا دل بری سمت جنون، لالم کنار صوت تو، گیتار پیش ارغنون  

تشدید و بعدش یک سکون، فریاد و بعدش یک سکون...ما را قرائت میکنند تجویدهای باژگون   

"آ"...آه ای محبوب من...کی میرسد درسم به تو..."ب"...بوسه بر لبهای چون دارالفنون 

میرزا تقی خانَم ولی دنیا شده فین و دلم در یادِ تو حمام خون

هم گاوم و هم خونی ام، مردابی از جنس بتون، نصفِ جهان آرزو، مرداب پیش چِل ستون 

آدم که نه...از تیره ی آتشفشانِ برفی ام، برف-آدمی زیر تبِ این روزهای قیرگون  

در میزند برف-آدمت...سر میزند برف-آدمت...آخر شبی یخ میزند هم دستش و هم این کلون 

قامت ببند این لحظه را، قد راست کن ای بخت من، چون سبزه ای از سنگفرش حرفهای پیلگون 

دل دل نکن...جانا بیا ما را بکُش...من و دلم آماده ایم...انّا الیهِ آن دو چشم...انّا الیه راجعون... 

نظرات 106 + ارسال نظر
کویر سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 18:46

ماهم همچنان اعلام حضور میکنیم
کمپین حمایت از چند ضلعی ها

تو رو خدا اسم کمپین رو نیارید! شوخیشم خوب نیست! آدم یاد "احضار جهت پاره ای توضیحات" میفته!

کویر سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 18:47

بعدشم اول تو صفحه دوم(آیکون چه فایده وقتی صاحابش نیست)
میشه برگردین؟

برگردیم؟...کجا؟...صفحه ی اول؟...یعنی قصه از نو؟...همه چی از اول؟...

میلاد جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 13:30

سلام رفیق دوست داشتنی با احساس من

دلم تنگ شده بود برات، گفتم سلامی عرض کنم

سلام از ماست میلاد جان. سلام به روی ماهت.

میلاد جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 13:31

البته باید به اون رفیق دوست داشتنی با احساس، متفکر و نکته سنج و با شعورم اضافه کنم و ایضا انسان

برو! این وصله ها به ما نمیچسبه! برو برادر من! برو مارو فیلم نکن!

میتینگ انلاین جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 15:48 http://meetingonline0.blogfa.com

اگر زنده اید و مثل برادر محترم اخم هایتان را در هم نکشیده اید بنویسید.
دلم میخواست تعبیری را که از شعرتان نوشته ام برایتان بنویسم. اما نمی دانستم اصلا خوشتان می آید یا نه.
راستی دوستی گفته بود برف - آدم !
منظور ادم برفی است ولی آدمی که مثل ادم برفی است.

- زنده ایم...اخم هم نکردیم...کوچیک شما هم هستیم
- ببخش که در جواب تاخیر شد. چرا خوشم نیاد. بگو عزیز. حرفات رو تخم چشام...
- آره. همینه. "آدمی که مثل آدم برفی است". این ساده ترین و در عین حال کاملترین معنیشه...

جزیره جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 20:31

سلام رفیق نچسب بی معرفت یه دنده ی من
"ایکون برگرفته از کامنت میلاد"+"ایکون رعایت حق کپی رایت"

حمید جان اونجوری هم نیگا نکن. من تریپ ابراز علاقه م همین شکلیه. میخای بخاه نمیخای کامنتمو پس بده میخام برم خونه مون


میلاد ولی خداییش حمید بیشتر از احساسی بودن منطقی آآآآآآ

علیک سلام رفیق گیرا و بامعرفت و باعشقم (آیکون "شرمنده کردن دشمنان با لحن نیکو!" + "لذتی که در عفو هست و اینجور صحبتا!" + "نگاه پدرانه و دست نوازش!")...

کویر شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 17:53

سلام

سلام کویر جان...سلام عزیز...

سمیرا سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 14:49 http://nahavand.persianblog.ir

خوش به حال برادرت...خوش به حال کسی که چنین دل نوشته قشنگی تقدیمش شده...مثل همه انتظارهایم از حمید باقرلو قشنگ بود. چسبید. عین چاپ داغ توی سرما

کویر شنبه 25 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:21

سلام
از اینجا رد میشدم گفتم دست خالی نرم یه70ثوابی با خودم ببرم (به واسطه سلام بی جواب)
دلتنگیم آقا حمید(با احتساب معذورات شرعی البت)

علیکم السلام! (آیکون "ناقص کردن ثوابِ مخاطب!")...

کویر یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 16:44

نمیدونم چرا فکر کردم برگشتین
اومدم نبودین
میرم

صفا آوردید...از کم سعادتی ما بوده که نبودیم...

میتینگ انلاین یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 22:12 http://meetingonline0.blogfa.com

باعث افتخاره که کامنت شما رو بعد از مدت ها می بینم.
مدت هاست حسرت کامنتی که بدانم چقدر ذهن خواننده را درگیر کرده است به دلم مانده بود و مدت هاست خودم را مقصر می دانم.
من بیشتر از شما ممنونم.
درست می فرمایید.
متاسفانه می توانم بویم حتی عمه زری همین کار را کرد. شاید هم کاری شبیه به این. امیدوارم دلخور نشن. شاید هم خارجی ها با ما فرق دارن. شاید هم اگر این کار را نکنن غلط ست! شاید من زیادی به گذشته می چسبم و همیشه عتیقه پرستم!
کاملاَ متوجه ام.
این حرفتان را انقدر قبول دارم و به وجودش واقفم که با عرض معذرت و ناباوری حتی برادر محترمتان را با همه ی ارادتی که به ایشان دارم، گاهی در همین ردیف می بینم. عمومی نویسی و خاطره نویسی!
بی هدف نویسی و با عرض معذرت حتی چرت و پرت نویسی، کاری بود که یک وقتی به قول شما از طرف خیلی ها مذموم شمرده می شد و الان شده دست مایه ی ابراز حضور و متاسفانه به همان بخش از نوشته م بر می گرده که گفتم خواننده نویسنده را بر سر ذوق میاورد. خواننده ها مهمند. واقعا مهمند. این که برای هر خط و واژه ای دست و هورا می کشند، باعث می شه طرف فکر کنداگر آروغ هم بزند،باز مردم دورش جمع می شوند (منظورم را که متوجه اید!)
من خوب می دانم قلم آدم ها چطور از رونق می افتد. هزار بار به هزار نفر گفتم، بنویس تا قلمت کند نشده. هیهات ... .
ممنون.
اما واقعا من از تمامیت خود و دوست داشتنی هام دفاع می کنم. اما شاید ...
شاید درست می گید. من گاهی اینقدر برای خواسته ام دفاع کردم که وقتی به نتیجه نرسیدم، برای همیشه رهاش کردم و وقتی دوباره ای یا بازگشتی بوده، رو برگرداندم. راستش من آدم نصفه نیمه و بریده بریده ای نیستم. همه ی تلاشم را می کنم و وقتی نشد، سرش فاتحه می خوانم و تمام. نمیدانم!
شاید همین است که حتی در مورد پستی که برای او نوشته شده، کامنت خصوصی می گذارد. شاید حق با او و شماست.
به امید روزهای بهتر!

خواهش میکنم عزیز. خوشحالم که حرفهام رو قابل دونستی و بهشون فکر کردی.

درسته. ولی به نظر من این "کند شدن قلم" دلایل مهمتری داره. دلایلی مهمتر از "ننوشتن" و "بی هدف نوشتن" و مخاطب مداری اغراق شده (مخاطب پرستی؟)...به نظر بنده مهمترین دلیلش اینه که این تهاجم فرهنگی (که صد البته بخش عمده اش به هزار و یک دلیل خودخواسته اس) باعث شده اون چیزهایی که بهش تعلق داریم رو دست کم بگیریم و برچسب "آبگوشتی" روش بزنیم. غافل از این که واقعا ما به اینها نیاز داریم. اگر تمام دنیا به سمت ساده کردن رفته معنیش این نیست که ما عقبیم و باید با تبر بییفتیم به جون شاخ و برگامون!...حرف زیاده و وصله کم...

باز هم ممنون...باز هم "به امید روزهای بهتر!"...

میتینگ انلاین دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:56

چگونه می توانم خصوصی برایتان بنویسم؟
راستش من نیز با آنچه گفتید مشکلی ندارم. به شرط آنکه واقعا سیستم طبیعی شان باشد. متوجه اید که؟
از طرفی آنچه من حذف کردم به خاطر چیز دیگری بود دوست عزیز. اگر بشود ایمیل داد یا خصوصی نوشت توضیح میدهم.

منوی سمت راست صفحه از بالا چهارمین گزینه "ارسال کامنت خصوصی" هست. در خدمتم.

خیلی مشتاقم دلیلش رو بدونم. همون موقع هم خواستم بپرسم ولی گفتم شاید دوست نداشتی توضیح بدی که ندادی.

میتینگ انلاین دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:03

به همون اندازه من از کامنت شما خوشحال و مشعوف شدم.
به میل شما تغییر می دهم که هیچکس بهتر از خودتا نمی توانست اضافه کند.
شور و هیجان وصف ناشدنی از خواندن این شعر و تقدیم و تفسیرش به دوستی عزیز در من ایجاد شد که نمی توانستم با هیچ کلامی جز تشبیه ش به سماعی گونه های مولوی، بیان کنم.
و محسن نامجو با آن دلی دلی ها و آن سازی که با دهان و زبانش می زند، الحق که اسطوره است. جداً در پی دوستی هستم که با او ارتباطی داشت که اگر بشود این شعر را دستش برسانیم و ... .
راستی به چشم های شعر آشنای من واقعا شعر است. شعر آهنگین است و چه آهنگی ازین خوشتر؟!

جزیره سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 20:46

سلام
خوشحالم که دیدمت اینجا.

سلام
منم خوشحالم که خودمو اینجا دیدم! (آیکون "شادمانگی بی دلیل!")...

باغبان چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 23:21 http://laleabbasi.blogfa.com

فردا یلداست
نمی نویسی؟
(در حد یه تلنگرک)

آخ...یلدا...
یاد بازی صوتی شب یلدای وبلاگ محسن افتادم...
کی بود؟...پارسال؟..پیارسال؟...
برام انگار هزار سال پیش بوده...

فرشته پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:12 http://houdsa.blogfa.com

سلام...
صدات تو پست یلدا هنوز تو ذهنمه...

( یلدا یعنی امشب یک دقیقه بیشتر وقت دارم که بگویم الهی قربانت بروم...)...

یلدات مبارک حمید...

یادش بخیر...
ممنون عزیز...یلدای شما هم...

کویر پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 22:28

یلداتون مبارک ...

جزیره شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 18:35

ببین میدونم خیلی بی شخصیتانه ست هرکی هم این کامنتو بخونه میگه ایش ایش چه دختره بی فرهنگی، دختر هم بود دخترا قدیم و تازه دیگه هم به بچه شون اجازه نمیدن با من بازی کنن،تازه اگه بابا مامانم هم بفهمن کلا ازم قطع امید میکنن و اگه فامیل بفهمن قطع رابطه:دی ولی اصن مهم نیست،چون الان دقیقا دوس دارم بهت بگم:

هوووووووووووووووووووووی بسه دیگه.شورشو در اورده پسره ی مسخره
میدونم این جملم خیلی از جملات دیگه ایو که قبلن بهت گفتم و نقض میکنه ولی بازهم مهم نیست.چون ادما کلا حرفای متناقض زیاد میزنن، حیلی حرفایی که عقل تایید میکنه در تناقض کاملِ با حرفاییه که دل میگه

ایش ایش چه دختره بی فرهنگی! دختر هم بود دخترا قدیم!
(آیکون "جواب کاملا لوس به یک کامنتِ آخرش کاملا جدی!")...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:54

خصوصی

خصوصیت توو دلم (آیکون "بغض و...یه یادش بخیر و...دوباره یه بغض")...

جشنواره بزرگ کتابخوانی مجازی سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1391 ساعت 15:15 http://www.attarlibrary.ir

عزیز بزرگوار حمید باقرلوی گرامی
ضمن ابلاغ مراتب قدر دانی ،خسته نباشید و تشکر از پذیرفتن عنوان "همکار افتخاری " و کمک و اطلاعرسانی شما در اجرای جشنواره ی بزرگ کتابخوانی مجازی، جهت تقدیر از زحماتتان، با کمال افتخار از شما و خانواده محترم دعوت می گردد در جشن اختتامیه این جشنواره که در مورخه ۶/۱۱/۱۳۹۱ از ساعت 30/14 لغایت 30/17در فرهنگسرای اندیشه برگزار می گردد شرکت فرمائید.

جشنواره بزرگ کتابخوانی مجازی سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1391 ساعت 15:29 http://www.attarlibrary.ir

عزیز بزرگوار حمید گرامی
ضمن ابلاغ مراتب قدر دانی ،خسته نباشید و تشکر از پذیرفتن عنوان "همکار افتخاری " و کمک و اطلاعرسانی شما در اجرای جشنواره ی بزرگ کتابخوانی مجازی، جهت تقدیر از زحماتتان، با کمال افتخار از شما و خانواده محترم دعوت می گردد در جشن اختتامیه این جشنواره که در مورخه ۶/۱۱/۱۳۹۱ از ساعت 30/14 لغایت 30/17در فرهنگسرای اندیشه برگزار می گردد شرکت فرمائید.

کویر سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1391 ساعت 23:22

سلام
خب راستش از اینجا رد نمی شدم اما دلم خواست بیام ببینمت میدونم هستی یه جا همین نزدیکی
میدونم برمیگردی
منتظر می مونم

سایه تون کم نشه عزیز...کاش لایق این انتظار باشم...مرسی...

جشنواره بزرگ کتابخوانی مجازی چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 14:36 http://www.attarlibrary.ir

عزیز بزرگوار
با عرض پوزش ضمن ابلاغ مراتب قدر دانی ،خسته نباشید و تشکر از پذیرفتن عنوان "همکار افتخاری " و کمک و اطلاعرسانی شما در اجرای جشنواره ی بزرگ کتابخوانی مجازی، جهت تقدیر از زحماتتان، با کمال افتخار از شما و خانواده محترم دعوت می گردد در جشن اختتامیه این جشنواره که در مورخه 5/۱۱/۱۳۹۱ از ساعت 30/14 لغایت 30/17در فرهنگسرای اندیشه برگزار می گردد شرکت فرمائید.
آدرس: خیابان شریعتی، نرسیده به پل سیدخندان، روبروی مخابرات، بوستان اندیشه.
آدرس از طریق مترو: مترو مصلی- سید خندان- پارک اندیشه.


جشنواره بزرگ کتابخوانی مجازی چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 14:44 http://www.attarlibrary.ir

عزیز بزرگوار حمید گرامی
با عرض پوزش ضمن ابلاغ مراتب قدر دانی ،خسته نباشید و تشکر از پذیرفتن عنوان "همکار افتخاری " و کمک و اطلاعرسانی شما در اجرای جشنواره ی بزرگ کتابخوانی مجازی، جهت تقدیر از زحماتتان، با کمال افتخار از شما و خانواده محترم دعوت می گردد در جشن اختتامیه این جشنواره که در مورخه 5/۱۱/۱۳۹۱ از ساعت 30/14 لغایت 30/17در فرهنگسرای اندیشه برگزار می گردد شرکت فرمائید.
آدرس: خیابان شریعتی، نرسیده به پل سیدخندان، روبروی مخابرات، بوستان اندیشه.
آدرس از طریق مترو: مترو مصلی- سید خندان- پارک اندیشه.


باغبان چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 15:07 http://laleabbasi.blogfa.com

عنوان مطلب بعدی:
میانه زمستان...برف...
حالا ببینین کی گفتم!!

حدست یجورایی درست بود!
هرچند میانه ی زمستان برای ما انقلابیا خود بهاره! (آیکون "بهاران خجسته باد!")...

پروین شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:47

سلام جمید جان گل ما
کاش حالش رو داشتی و میامدی و یک کوچولو برایمان مینوشتی. بخدا نوشتن زوری هم میشه. امتحان کن. خودت میبینی!!

نوشتن زوری!؟ باحال بود!

جزیره یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:16

سلام
هیچی، کار خاصیت نداشتم، خواستم بگم ما از اینورا رد شدیم. هیچی دیگه، گفتم که کاریت نداشتم به کارات برس

باشه! (آیکون "دوباره کار را از سر گرفتن!")...

باغبان یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 19:28 http://laleabbasi.blogfa.com

بازدید دیروز 23 تا بوده
بازدید امروز هم تا همین الان 23 تا
سه تای دیروز و سه تای امروز که خودم بودم.
می مونه 20 تا
بیست نفر به عبارتی چهل تا چشم
چهل تا چشم دیروز
چهل تا امروز
بگذریم از چشمهایی که از 18 آبان هر روز سر زدن که باز (سه تای بازدیدهای روزانه مال خودمه)
...
فک کن چقدر چشم منتظرن آپ کنی
منتظرن بنویسی
منتظرن انگشتات رو بزاری روی کیبورد و یه چند تا اشاره کوچیک بکنی
فقط جندتا اشاره کوچیک
فقط چندتا...

قربونِ همه جفت چشمهای باعشق و با معرفت...
باز ما موندیم و شرمندگی...

کویر دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 13:05

منم همونی که باغبان گفت

منم همونی که به باغبان گفتم...ممنون سرسبز کویر جان...

جزیره پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:30

سلام پسری ام.
پست که هیچی ولی پاشو حداقل بیا 4تا کامنت بزار که دلمون با اون ابر گوشه ی چپ کامنتت خوش شه

چهاااااار تا کامنت!؟ انقدر توان رو در کجای تذکره ی بنده دیدی خدا میدونه! واقعا موندم! (آیکون "از این سنگ پا جدید مستطیلیا!")...

ممل خوان جمعه 15 دی‌ماه سال 1391 ساعت 23:10

سلام بر خالق مملی. گوشه دفتر مشقش رو ورق نمیزنید؟ بذارید مملی انشائش رو بخونه. دلم میخواد دوباره لبخند بغض الود رو تجربه کنم. مملی رو صدا کنید بیاد.

لبخند بغض آلود...دلم خودمم براش تنگ شده...

کویر شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:26

صرفا جهت اعلام حضور

مینو دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 15:29 http://milad321.blogfa.com

از وبلاگ آقای حسن آذری به وب شما رسیدم.شعرتان زیباترین شعری بود که این روزها خوانده ام.بعضی قسمت ها را مثل یک مانترا دارم مرتب تکرار میکنم: قامت ببند این لحظه را،قد راست کن ای بخت من. باز هم ممنون.

امیدوارم این مانترا تهش به "No Mind" و این حرفا ختم نشه که حقیقتا اون دنیا جواب دادنش سخت میشه! (آیکون "دعا برای روح اموات مسئولان گوگل که نمیذارن آدم شرمنده ی ندونستن مفاهیم تازه بشه!")...

ولی از شوخی گذشته مرسی...خوشحالم که اینو میگی...

حسین دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 19:18

خیلی خیلی خیلی خیلی نامردی اقای باقرلو که نمیای نمینویسی دوماهه هررووز میام اینجا روزی چند بار ...
دل مارو که شکوندی
بهر شکل خودت میدونی

فدای دلت آقا! شما کدوم حسینی عزیز؟

حسن آذری سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1391 ساعت 15:04 http://sepidedamvalimoo.blogfa.com

[گل]

دل آرام چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:40 http://delaramam.blogsky.com

فاطمه شمیم یار جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 00:55

سلاممم
اینجا مرکز مشهد 21 دی..هوا بدک نیست..الهی شکر
(آیکون خبررسانی نصف و نیمه)
شما که خوب و برقراری حمید جان؟

ما هم شکر..."برقرار" دیگه زیاده رویه ولی خب میگذره دیگه یجوری!

مینو شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 20:52 http://milad321.blogfa.com

سلام.از وبلاگ آقای اذری به وب شما رسیدم.پیامی گذاشته بودم.یا نرسیده یا تایید نشده.به هر حال خوشحالم که این شعر را خواندمودارم مدام تکرار میکنم:قد راست کن ای بخت من..

کامنتام تاییدی نیست.
رسیده. خوندم. مرسی.
در صفحه ی دوم کامنتهاس. چنتا بالاتر از همین کامنت.

کویر یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 17:43

حمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــید (آقا)....

والا برای یکی که انقدر کجدار مریز هست همین یه کوچولو آقا هم از سرش زیادیه! (آیکون "حقیقت دیگه!")...

جزیره دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 14:05

عامو ما حواسمون بهت هست. ما یه همچین ادمای حواس جمعی هستیم.

حواست به تخته باشه عزیزم! ما وسیله ایم!

شب نویس یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:44 http://man-o-shab.blogsky.com

واااااااااااای
این همه وقته اینجا آپدیت نشده
یادش بخیر یه زمانی خودت می اومدی آمار می دادی که ایکس روزه که آپدیت نکردی و اینا
دلمان گرفت برادر

داری چیکار میکنی؟...
- دارم پشت سر عزیز-مسافرم آب میریزم...
- کدوم مسافر؟...این جاده تا دوردستها که چشم کار میکنه مسافری نداره...ببین...تهش تا اون دورا که غباره معلومه...
- مسافرم همونه...مسافرم با غبارا رفته...
(از حمید چندضلعی!)

آره....یادته؟...یکی از عادتهام که تا مدتها روش پافشاری میکردم همین بود!..یادش بخیر...

پیداش کردم...عنوان اون پستت "غبار" بود...چقدر دوستش داشتم...
"خیره ام به انگشتان دلتنگم که غبار هوا را آشفته می کنند...به جای موهایش"...

باغبان یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:38 http://laleabbasi.blogfa.com

خواستم یه چیزی بگم پشیمون شدم
میگن بی خبری خوش خبریه
خوش باشی!

ما مخلص قدیمیا هم هستیم ولی اینروزا دیگه...بیخیال! منم پشیمون شدم!...ما مخلص قدیمیا هم هستیم...همین!...

همینطور شما باغبان جان...

کویر دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 16:00

حسین سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 13:06

من شنیدم گفتن که اگه کامنته بره بالا اقا حکید میاد
بهرحال این هم یه نوع زیر لفظیه دیگه!!!
بیا دیگه داداش این چه وضعیتیه آخه

باور نکن آقا! اینا شایعاته! نامردا حرف دراوردن برامون!

کدوم حسینی عزیز جان؟

رویا خالقی چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:07

سلام
راستش این متن یک کم واسه مغز من سنگین بود!!
اما باید بگم مهارت خاصی دارید. ولی اون بخشی که همون اول از آقای محسن برادرتون تعریف کردید، یکی از بی نظی ترین جملاتی بود که خونده بودم. محشر بود :
((تقدیم نوشت: به برادرم محسن...که پشت زغال غمگین چشمهای آدم برفی اش یک عالمه گنجشک دارد...))

چه مزه ای میده یه همکارِ هم اتاقی برای آدم کامنت میذاره!...از این حرفا که بگذریم حالا چقدر میدی این کامنتتو به آقای وکیلی لو ندم!؟ (آیکون "اخاذی از همکار بابت کامنت گذاشتن در محل کار!")...

مهدیه سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 21:19 http://http:/ adamizadeh.persianblog.ir/

دلم عجیب گرفته بود و حال و هوای این ابر چند ظلعی
عجیب دلنشین
هوای باریدن دارم اما این باد های مخالف امان نمیدهند
باید آنقدر قطره ها را روی هم انبار کنم تا از سنگینی بیافتند
فرقی نمی کند بر شانه های تو که هرگز صبور نیست یا بر گرمی خاک این سرزمین
یعنی می شود برای مردن هم که شده به من برگردی
حتی اگر صد سال دیگر طول بکشد....
می شود منتظر عشق ماند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

"یعنی می شود برای مردن هم که شده به من برگردی"...
چقدر اینجاشو دوست داشتم...قشنگه...

جزیره جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:59

ببخشید داشتم میرفتم وب یکی از دوستام،بعداون هم اول اسم وبلاگش "اِی" هست بعد یهو لینک شما باز شد. ببخشید هرچی فک کردم یادم نیومد کجا دیدمتون!!!!!!!!!!!!
اسمتون خیلی برام اشناست ولی یادم نمیاد کجا دیدمتون!!!!!!!!!!!هم کلاسی بودیم؟همسایه؟در هرصورت از اشناییتون خیلی خوشحال شدم !!!!!!

جداً منو یادت نمیاد!؟ حمیدم دیگه!
الان یه نشونه میدم یادت بیاد! :

اومد!؟

باغبان یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 20:15 http://www.laleabbasi.blogfa.com

زمستان است
همه جا صحبت سرما و دندان است
اگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است.
...
نیمه زمستان است.

من امشب آمدستم وام بگذارم...

ن.ح جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 17:47 http://cryptic.persianblog.ir

فکر کنم عالی چیزی توی مایه های نوشته ی شماست...

خاموش جان جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 21:39

فککنم سهم من از کسی که اینجا رو گمنام دنبال می کنه ثبت صدمین کامنت باشه.

خوش اومدی خاموش جان...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد