ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
پارچه نوشت روی دیوار بلاگ اسکای! : مهاجرت غرورآفرین و تاریخ ساز پرند بانو از اینجا به اینجا را تبریک عرض کرده و امروز را بعنوان مبدا تاریخ اعلام کرده و همه را به بصیرت و خویشتنداری و دستای بندری دعوت مینماییم! (از طرف جمعی از انصار!)...
-
***
-
قبل نوشت : به جبران اینکه در دیالوگ قبلی الاغ مورد نظر آقا بود و سر و صدای نسوان در کامنتها درومده بود افتخار الاغ بودن "دیالوگ 3" رو به یه خانم دادیم که تعادل برقرار بشه! اگه قرار بر ادامه دادن اینا باشه دیالوگای بعدی رو یجوری درمیاریم که نر و ماده بودن الاغه معلوم نشه تا اصل حرف که مسئله "الاغ بودن" هست تحت الشعاع قرار نگیره!...
-
***
-
دیالوگهای من و دوست الاغم! - دیالوگ 3
سرشو انداخته پایین و زمین رو نگاه میکنه...میگه : بالاخره امروز بهش گفتم...
میگم : آفرین...زودتر از اینا باید اینکارو میکردی...خب چی گفت؟...قبول کرد خانواده شو بفرسته خواستگاریت؟...
کمی من و من میکنه و بعد ساکت میشه...
در حالیکه سعی میکنم صدام بالا نره میگم : ببین...داره جوانیت تموم میشه...تا کی میخوای صبر کنی؟...بذار حدس بزنم چی گفته دیگه...نمیتونسته بگه "باید بیشتر با هم آشنا بشیم!" چون بعد از شش سال هیچ احمقی این حرفو باور نمیکنه...احتمالا گفته "من لیاقت تو رو ندارم!"...شایدم گفته "میدونم که با ازدواج عشقمون میمیره و من طاقت دیدن اون روز رو ندارم!"...یا گفته "من خیلی نقشه ها دارم! تو که تا اینجا خانمی کردی و وایسادی کمی دیگه هم بهم فرصت بده!"...شایدم گفته...
یهو بغضش میترکه...سرشو میاره بالا و بی مقدمه میگه : نه...اینارو نگفت...گفت "خوبی...دوستت دارم...ولی نه اونقدی که بخوام باهات زندگی کنم"...
.
.
.
میگم : خب حالا میخوای چیکار کنی؟...
اشکاشو پاک میکنه و با صدای گرفته میگه : میخوام خوبتر بشم...اونقدر که دلش بخواد باهام زندگی کنه...
-
حمید جان؟ این خانم الاغه بلد نیست جفتک بندازه؟ خب بزار بیاد پیش من بهش جفتک زدن و یاد بدم، گاز گرفتن ، با صدای بلند عر و عر کردن طوری که گوش طرف کر بشه ، عشوه خرکی... دست آخر تف کردن و توی صورت طرف که می تونم بهش یاد بدم... مردکه الاغ مزلف! بعد از شش سال ؛ .. حالا این خوبه. یکی از دوستام می گفت دوست پسرش بعد از ماه ها رابطه داشتن بهش برگشته گفته: ما که چیزی بینمون نیست ! یعنی باید ایشون چی و می زدن زیر بغلشون با خودشون این ور و اون ور می بردن تا احیانا به دوست پسره ثابت می شده که چیزی بینشون هست؟؟؟ از این حرف های مسخره من که بگذریم می رسیم به اینکه تعاریف و نیازها و انتظارات هنوز برای بیشتر ما مشخص نیست. برای همین قاطی می کنیم و بعد از شش سال یا کمتر یا شاید هم بیشتر نمی دونیم هرکدوم از یه رابطه چی می خواهیم.... به این خانوم الاغه هم بگو به جای اینکه بره بهتر بشه دنبال یه آدم دیگه باشه .
- نمیدونم...گیج شده...اگه یه روزی بلد هم بوده حالا دیگه یادش رفته...
- به خانوم الاغه بگم بره دنبال یکی دیگه باشه!؟ جدا!؟ یعنی ایشون منتظر نظر ما بودن عمه زری جان!؟ فکر میکنی در شرایطی مثل این همچین کاری فایده ای هم داره!؟...
- پست یکی به آخرت (یکشنبه ۱۵ اسفند) رو که درباره الاغها بود خوندم...پست کاملی بود...کمی ضدمردش زیاد بود ولی خب خداییش اکثرش حقیقت بود (راستی میدونستی آلتی که در اون پست عکسش رو گذاشتی برای راسپوتینه؟...در موزه ای در مسکو نگهداری میشه...اگه دانسته این عکس رو برای همچین پستی انتخاب کردی کنایه خوبی بوده...و اگه نادانسته اینکارو کردی تصادف خوبی!)...
نخواستن رو میشه به راحتی از چشمهای آدمها خوند...
شش سال یه عمره...
کاش توی این شش سال نخواستن و درک میکرد و میرفت قبل از اینکه بشنوه ....
بازم شعر بی ربط "محمد حسن ملکیان"
راستش من مرد رویایت نبودم هیــــــــــــچوقت
هر چه شادی دیدی از این زندگی، غم بیشـتر
خاطرت باشد، کسی را خواستی مجنون کنی
زخم قدری بر دلش بگذار، مرهــــــــــــم بیشـتر
- آره...میشه خوند...ولی معمولا آدم سعی میکنه خودشو بزنه به اون راه...
- وااااای...سرچ کردم باقیشو خوندم...عجب شروع خیره کننده ای داره این غزل...محشره...
"قهوه را بردار و یک قاشق شکر... سم بیشتر!
پیش رویم هم بزن آن را دمادم بیشتر
قهوه ی قاجاری ام همرنگ چشمانت شده ست
می شوم هرآن به نوشیدن مصمم بیشتر"...
همانا جانمان درآمد بس که از صبح به این کدهای اچتیامال ور رفتیم تا این بلاگاسکای را راه انداختیم!
این چه سرویسدهندهایه آخه؟؟
تمام امکاناتی که ووردپرس خودش تو منوها و آپشنهاش داشت اینو باید به زور تو کدهاش جا میدادی!
رسماْ مُردم رفت دیگه!
سرم به دوران افتاد!
منو تو عمل انجام شده قرار دادی بدو بدو اومدی مثل سربازان گمنام آقا منو چونان ریگی معلق بین زمین و آسمان آوردی پایین و مجبور کردی اونجا رو علنی کنم!
بفرمایید شام در خدمت باشیم!
http://ghalamesabz1.blogsky.com/
خونه تازه سازه بوی خاک و خل میده!!
شایدم بوی خس و خاشاکه چمیدونم!
- کم اون وورد پرستونو بزن توو سر ما!...اصلا همینه که هست! ناراحتی بساطتو جمع کن برو یه جا دیگه! (آیکون "مشتری مداری!")...
- یه بار هم تو مچ منو اینجوری گرفتی! یادته؟...اون روزایی که پرشین بلاگ ترکیده بود و اومده بودم اینجا...یادش بخیر (آیکون "این به اون در!")...
- مبارکه...ایشالا بصیرتتون در اینجا بیشتر از اونجا باشه تا دوباره فرتی فیلتر نشی! (آیکون "فرتی!")...
- باز که آدرس اون فتنه گاه قبلی رو در قسمت آدرس وبلاگ وارد کردی! با آدرس وبلاگ جدیدت کامنت بذار تا آدم کلیک میکنه نره تو دیفال!
میگه خیلی دوست دارم بخدا فکر کنم اگه ی روزی عروس بشی من دق کنم!
الاغ :هه...نه عزیزم مطمئن باش دق نمیکنی ... ی دختر جدید .. ی زندگی جدید .. ی دوران جدید ... خوش میگذره باور کن !
میگه تو چی میفهمی از عشق .. همینه که اینطوری میگی !دیوونتم عاشقتم میپرستمت ...
الاغ :سکوت
اند الاغی اینجاست که روش نمیشه بگه اگه اینهمه عاشقی بعد از اینهمه مدت که دیگه همه جوره میشناسی و همه جوره میپسندی چرا خودت نمیای خواستگاری ؟
- اووووم! دیالوگ خوبی بود! باید زودتر سر به نیستت کنم تا بازار رقابتی نشده!
- گاهی اوقات الاغه جوابو پیش پیش میدونه...برای اینه که نمیپرسه...نمیخواد پرده نازک امید از سر رابطه بیفته...
بنده بدین وسیله آخرین نظر پارمیدا رو لایک و حتی شاید لاو میکنم !
میخوای ما چشامونو ببندیم بعد از لایک و لاو یه فرنچ کیس هم بکن که خیالت راحت بشه!
کمنت زری آخرش بود واقعا
آفرین دختر...بلاخره باید یک فرقی با ما الاغ ها داشته باشه دیگه...
چی بگم واللا!...نمیدونم در مورد عمه زری هم این صدق میکنه یا نه ولی معمولا زیادی شاکی بودن نشونه درک ناشی از تجربه اس!...
صد رحمت به الاغ !
یعنی چی ! دیگه از این رک تر چطوری بگه پسره خب ؟
بیچاره دلم سوخت واسه دختره
خدایی چه پسره نامردی !!
"نامرد"...میبینی؟...حتی ناسزایی هم که به کار میبری ته تهش مردسالارانه اس!...متوجه منظورم که میشی؟...
به گمانم توی دیالوگ ۳ دو تا الاغ داریما ...!
البته منظورم تو نیستا ...!
- نه اشتباه نکن...یه الاغ داریم...و یه کفتار...
- نه تو رو خدا! بیا با من باش!...
از لحاظ زیست شناسی عرض میکنم خدمتتون که الاغ میتونه هم دختر باشه و هم پسر، اما شما میتونین از این به بعد با "قاطر" دیالوگ بفرمایین که از لحاظ ژنتیکی وضعیتش نامشخصه فعلا!!
فعلا!؟...یعنی قراره به همت دولت مهرورز بعد از روشن کردن وضعیت اون خواص بی بصیرتی که موضعشون مشخص نیست برن سر وقت موضع این طفلکیا!؟
سلام.ممنون که اینقد خوب الاغ بودنو تصویر کردی ...
اینقد ر عصبانی شدم که دلم میخواست بمیرمو اینقدر عصبانی وناراحت نشم .
جمله اخرش ...
اگه بخوام حرف بزنم خیلی میشه ولی بهتره چیزی نگم .یاد یه جمله تو کتاب چراغها را من خاموش میکنم افتادم ....نمیگم چه جمله ای دوست داشتی برو کتابو بخون تا بدونی کدوم جمله..
این کتابو خیلی وقت پیش خوندم...یادم نمیاد کدوم قسمتشو میگی...یه راهنمایی میکنی بیزحمت!؟ حداقل اولشو بگو! (آیکون "اولش!")...
سلام حمید خان مخبر الدوله
ساعت و تاریخ رو ست کردیم با این هجرت میمون ( مبارک )
یه پیشنهاد کاری دارم برات در حد لالیگا بیا این رفیق و رفیقه های الاغت رو ببیریم سر جاده امازده داود اجاره بدیم به خلق الله تا همه از این موهبت خدادای ( الاغ بودن ) استفاده کنن ما هم علاوه بر اجر اخروی شب عیدی دو قرون کاسب باشیم ( برای اینکه اسلام هم به خطر نیفته طرح جداسازی و سالم سازی و پاک سازی هم انجام می دیم )
از بازی وبلاگی کی می خوای پرده برداری کنی ( بدون هیچ ایهام و تشبیه و استعاره باقی صنایع و وزارت خونه های مرتبط و غیر مرتبط ادبی )
- سلام مجتبی الملک دیلمی!...
- خدا از ست کردن کمت نکنه!...
- طرحت توجیه اقتصادی نداره! سه سوت ورشکست میشیم! اون الاغایی که تو میبینی دنده سنگین سربالایی میرن با اینا فرق دارن!..."الاغ" که باشی تو سرپایینی هم گیر میکنی...
- یه چیزی بود کنسل شد (حالا چه گیری دادی بگی پرده برداری که توش ایهام داره!؟ خب بگو کلنگ زنی! - البته اینم یه کم ایهام داره! اصلا ولش کن! هیچی نگو!)...
از یه الاغ عاشق غیر این توقعی نمیره دیگه !!!!!
آره دیگه...اسمش روشه...
ما بیشتر!
مرتیکه الاغ خر گاو دلم میخواد بزنم له کنم این تیپ پسرهای خنگ و اوشکول رو
سلام حمید عزیز خوبی؟ من تازه برگشتم. اومدم عرض ادب خدمتتان این مکالمه رو که خوندم اعصابم بهم ریخت خداییش
- سلام شیدا جان
- رسیدن بخیر...منم بد نیستم...یجورایی زنده ام دیگه مثلا!...
- انگار این سواحل بیروت در تمدد اعصاب شما تاثیر چندانی نداشته ها!
بابا نکن این کارو با خودت!
وبلاگتُ به نام وبلاگهای پیزوری ما آلاییدی که چی؟
اونم دوتا دوتا!!
مرسی از این پارچهنوشت!
(امضا، یکی از مهاجرین!)
- بیشتر با شما اینکارو کردم تا خودم!...
- خواهش میکنم! ایشا پارچه عتباتتو بنویسیم خواهر!
- باز که آدرس وبلاگ قبلیتو گذاشتی! (آیکون "پارچه مارو بده بریم! شما ووردپرسی جماعت لیاقت اطلاع رسانی ندارید!")...
سلام داداشی
رطب خورده منع رطب چون کند؟!
منم یه روزی دوست الاغ بودم..اما نه انقد الاغ
- سلام آباجی هیشکی بانو!
- دور ازجونت عزیز...گذشته هارو بگذر...امروزو دریاب...
سلام حمیدخان .
وقتی اینجور داستانارو میخونم خیلی دلم میگیره و غصه میخورم برا اون دلی که تو این ماجرا داره میشکنه و خورد میشه .
چندتا از بچه ها گفتن این دیوونه بازیا نشونه عشقه ، آره نشونه عشقه ولی عشقی که یکی فقط داره تو آتیشش میسوزه . از قدیم خوب گفتن که : برا کسی بمیر که برات تب کنه . یعنی عاشق کسی شو که قدر عشقتو بدونه .
این الاغت باورپذیر تره چون از این جنس الاغا تو جامعه مون خیلی بیشتره .
جمله آخر دیالوگ دیگه نهایت عشق بود و محشر .
ممنون .
- سلام عاطی
- دل گرفتنم داره خب...غصه خوردنم داره خب...پای تموم شدن یه آدم در میونه...تموم شدن یه جوانی...تموم شدن یه دنیا آرزو...یه عالمه رویا...شوخی که نیست...
ولی چرا بعد شش سال ؟ اونم از بهترین سالای عمر آدم . درد داره بخدا . تازه بازم نمیخواد تمومش کنه ، میخواد صبر کنه شاید یه روز . . . بیاد و بگه میخوام باهات زندگی کنم . تازه اگه بیاد و اگه اونموقع معنی عشقشو بفهمه و قدرشو بدونه و از روی دلسیری و دلسوزی نباشه باز میشه هضمش کرد . ولی اگه هیچوقت نشه ، این میمونه با یه دل زخمی و سالهای از دست داده که میتونست قشنگترین سالهای عمرش باشه .
دلم نمیخواست اینو بگم ولی الحق که الاغه .
پسرا معمولن خیلی راحتتر و سریعتر کنار میان ولی دخترا . . .
- به قول آلن "اگه این حرف همون اوایل رابطه گفته بشه خیلی خوبه...حتی نشون دهنده صداقت طرفه...ولی گفتن این جمله بعد از شش سال نامردیه"...
- با جمله آخرت "شدیدا" مخالفم...به نظر من کاملا برعکسه...آتیش مردا دیرتر به خاکستر میشینه...اینو از رو چیزایی که دیدم میگم...
اگه چشماتونو ببندید که خیلی ممنون میشم
خاک بر سرم! آخر الزمون شده!...حالا ما یه تعارفی زدیم!
حمید؟ الان یادم افتاد بپرسم تو بالاخره اون طنابو باز کردی یا خودم برم درخت زبون بسته رو نجات بدم؟(آیکون وای که چقدر من مهربونم...چقدر!!!)
چه معنی میده یه خانم نصفه شبی راه بیفته بره بیابون!؟ آدرس بده خودم میرم! (آیکون "تو بشین خودم تیلیفونو جواب میدم!")...
تو ادبیات یه آرایه ای داریم بهش میگن استعاره ی تضاد ، یعنی به یکی یه لقبی میدی ولی منظورت برعکسشه، مثلا به من میگی دانشمند ولی منظورت خنگه ،
اوووووم...نه خداییش!...منظورم اینی که گفتی نبود...
البته قصد توهین هم نداشتم...فقط اونموقع که داشتم شروع میکردم احساس کردم این عنوان بهش میاد...همین...
این الاغ هم از اون استعاره هاست. البته میدونیم تو خوشت نمیاد، همونطور که قبلا گفتم شما نگاهتون به عشق اروپاییه! ولی ما جهان سومی ها با این مدلیش حال میکنیم
اه اه! شما جهان سومی ها جدا رو مخید! همینکارارو میکنید که آدم مجبور میشه هلک هلک از اون ور دنیا بیاد استعمارتون کنه دیگه! (آیکون "لهجه انگلیسی غلیظ با این خط ریش پشمالو ضایعا!")...
دوباره سلام .
-منم اونو از رو دیده هام گفتم .
-ولی انصافن کاملا برعکس نیست دیگه . دخترا بخاطر احساسات رقیقترشون بیشتر درگیر میشن و ضربه میخورن . منکر حرف تو هم نیستم . هستن مردایی که حرف تو روشون مصداق داشته باشه و مثل دوست الاغ قبلیت باشن .
-کاش تو این رابطه ها همون اوایل معلوم کنن که تا چه حد قرار پیش بره که یکی اینجوری خورد نشه . نمیدونم شدنیه یا نه ؟
-کاش هیچ رابطه ای به اینجا نرسه .
- دوباره علیکم السلام و رحمت الله!...
- گفتم با این حرفت که "پسرا معمولن خیلی راحتتر و سریعتر کنار میان" مخالفم...اینکه میگی "دخترا بخاطر احساسات رقیقترشون بیشتر درگیر میشن" یه بحث دیگه اس...ممکنه خانمها سریعتر به مرحله اوج عشقشون برسن ولی وقتی تموم میشه معمولا راحتتر کنار میان و با ورود یه آدم جدید گذشته رو فراموش میکنن...من خودم به شخصه خانمی رو ندیدم که بخاطر پایبندی به عشق قدیمیش از ورود یه آدم جدید به زندگیش جلوگیری کنه ولی مرد اینجوری زیاد دیدم...البته این رو از ضعفهای آقایون میدونم نه قوتهاشون...
- کاش میشد ولی حد "پیش رفتن" چیزی نیست که بشه به این راحتی کنترلش کرد...
سلام. خوبی؟
کجایی کم پیدایی! نمیخوای آپ کنی؟
خوبی؟
(باز نگی گیر دادی. خوبم! اولی من بودم دومی این توله!)
به مینا! :
سلام...بد نیستم...خواستنش که میخوام ولی حقیقتا حسش نیست...انشاالله تعالی آخر هفته!...
به منوچ! :
آدرس دفتر یونیسفو داری عمو جون!؟...میتونی واسه اینکه مامانت در جمع بهت توهین میکنه درخواست کمک جهانی کنیا!
بازم سلام و شب بخیر .
-خب شاید بشه اینجوریم گفت که دخترا بخاطر همون احساسات رقیقشون و تاثیر پذیرتر بودنشون میشه راحتتر اعتماد و مهرشون رو برگردوند ولی پسرا بخاطر غرور ذاتیشون سختتر دل میبندند ، سختترم میتونن با دل کندن کنار بیان .
نمیدونم ؟؟؟
تو هردوتا هردو مدلش هست ، حالا کدوم بیشتره مهم نیست ، مهم نفس عمله که . . . دل شکستن هنر نمیباشد . (آیکون اول بیتش یادم نیست خب !)
- بازم سلام به روی ماهتون و شب بخیر متقابل!
- آره...اینو قبول دارم...این اختلافات نجومی و کاملا رو در روی هم دو جنس که سبب خیلی از مشکلاته هم از اون معماهای عجیب غریبه! معلوم نیست بر اساس کدوم دلیل و فلسفه شیمپلی بنا نهاده شده!...
- واقعا کاملشو شو بلد نیستی! جدا برات متاسفم! اینه! :
"میازار موری که دانه کش است! / دل شکستن هنر نمیباشد!"
روانی...
عجب جواب دندان شکنی بود.
قربان شما! انجام وظیفه بود!...داریم درس پس میدیم استاد!
من جواب دوم رو الان دیدم...
حمید افسردگی گرفتی؟
کدوم جواب؟...همونی که درباره عمه زری بود؟...
جسارتا متوجه نشدم از کجای اون حرفم همچین نتیجه ای گرفتی!
اره متوجه شدم !
قصدم از اون "متوجه منظورم که میشی؟" تاکید بود وگرنه در "متوجه بودگی"(!) شما که کسی شکی نداره!
اره همون...
از اونجا که آدم با عمهاش درنمیافته
اینکه گفتم "زیادی شاکی بودن نشونه درک ناشی از تجربه اس" یعنی الان با عمه زری درافتادم!؟...بیخیال! اینجور چیزا طبیعیه!...دعوا نمک روابط عمه-برادرزادگیه! (آیکون "بفرمایید دعوا!")...
آقا ما از این دوستای الاغ خیلی داریم ... معرفی کنیم ؟ :دی
نه قربون دستت! صرف شده!...ما خودمون به اندازه کافی داریم!
سلام. نه ندارم آدرسشو ولی اگه پیدا کردم میدم به مامان که از تو شکایت کنه بسکه کبودش کردی.
راستی آی کیو تو داییمی نه عموم! عمو کدومه دیگه؟ بابام کجا بود که عمو داشته باشم!
- سلام منوچ جان!
- یونیسف با اجازتون مخفف "United Nations Childrens Fund" (صندوق کودکان ملل متحد) میباشد! اگه منظورت اینه که ننه ات طفله باید بگم "آفرین! باهات موافقم!"...
- بنده منظورم "uncle" بود که هم عمو معنی میده هم دایی! چیکار کنم شما فارسی زبانای بی کلاس(!) واسه هر کوفتی یه کلمه جداگانه دارید!؟ (آیکون "خدا اموات این google translate رو بیامرزه که بعضی جاها واقعا جواب میده!")...
"معمولا زیادی شاکی بودن نشونه درک ناشی از تجربه اس"
لایک فراوان!
خوب اونجا مال ما بچه هاس دیگه. میرم نامه مینویسم واسه آقاهه که آنکل حمید ! مامانمو اذیت میکنه. اونم میاد پوستتو میکنه باش کیف و کفش درست میکنه! یادش بخیر با آنکل اصغرمم یه چکمه ساختن.
- نه قربونت برم! اونجایی که پوست میکنن دباغیه! شرح وظایف و اهداف یونیسف یه مقدار با اینی که گفتی فرق میکنه!...
- راستی گهگاه شما یک بعی هم کنی راه دوری نمیره ها! (آیکون "انسان زدگی و دور شدن از اصالت و خویشتن خویش!")...
سلام علیکم .اقا تو رو خدا این منوچو اذیتش نکن اخه بچه بابا نداره ...
شما اگه یه چیزیم از مملی جان گوشه موشه ها بزاری بد نیستا ؟
پس این اقا مهدی کجا رفته چرا خبری ازش نیست...نکنه سر به نیستش کردی یا کردن یا کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- و رحمت الله!...
- بابا نداره ولی یه ننه داره که قد ده تا بابا کارایی داره!
- متاسفانه چندوقتیه مملی از دنیای ذهنیم متواری شده! پیدا شد چشم!...
- واللا خودمم نمیدونم من کیم و اینجا کجاست و کی این بچه رو (سر به نیست) کرده!...باید همینروزا یه آگهی بدم روزنامه ببینیم چی شده این قناری خوش الحان کامنتگاه ما چند وقته نیست!...
بع !
خوب بید؟
آره خوب بود! چسبید!...
سلام و صبح بخیر .
"ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺷﺨﺼﻪ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ
ﺑﺨﺎﻃﺮ ﭘﺎﯾﺒﻨﺪﯼ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻗﺪﯾﻤﯿﺶ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﯾﻪ ﺁﺩﻡ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ
ﺟﻠﻮﯾﺮﯼ ﮐﻨﻪ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﯾﺪﻡ"
میدونی حمید میشه اینجوریم بهش نگاه کرد . اینکه خانمها از ورود آدم جدید به زندگیشون جلوگیری نمیکنن نمیتونه دلیل فراموشیشون یا بی وفایی باشه . خیلیاشون شاید مجبورن . برای فرار از حرفای دیگرون که فقط پشت سر خانمهاست و کسی با آقایون کاری نداره ، برای اینکه تو بعضی جنبه ها استقلال آقایون رو ندارن و مشکلات زیادی که تو اجتماع براشون در اینصورت بوجود میاد و خیلی دلیلای دیگه که برا آقایون وجود نداره .
- سلام و صبح بخیر به عاطی بانوی عزیز!
- منظورم از اون حرف "بی وفایی" نبود...هرکس مختاره تا زندگیشو اونجوری که میخواد بسازه و نمیشه به کسی که تصمیم گرفته انرژی و زمان و احساسشو برای کسی که رفته تلف نکنه برچسب بی وفایی زد...
- با اینکه "خیلیاشون مجبورن" موافق نیستم...اگه حرفمون درباره "ازدواج دوم بعد از جدایی" بود حرفتو قبول داشتم چون همه مون میدونیم که خانمهای مطلقه بخاطر وضعیت امروز جامعه حتی اگه بخوان تنها بمونن هم نمیتونن خیلی در این شرایط دوام بیارن...ولی الان داریم درباره روابط عاطفی حرف میزنیم...چیزی که میتونه لزوما ازدواج نباشه...
چقد رسمی شدی حمید! اول نشناختمت!
خوبی؟
امیدوارم این ساعت های پایانی کار برایتان هر چه سریعتر سپری شود و روز تعطیل زیبایی در انتظارتان باشد!(تریپ رسمی رو حال کردی؟)
- آره! بعضی وقتا ناخوداگاه یهو رسمی بودنم میزنه بالا!...
- خوبم...ممنون از دعای خیرت! ما نیز از امیدوارانیم!
حمید خان شمام تشریف میارین دیگه نه؟
کجا اخوی شیرزاد آقا!؟...نمازجمعه فردا رو میفرمایید!؟...نه!...من از تلویزیون دنبال میکنم! اجرتون با آقا! (آیکون "اجرتون!")...
دروووود
حمید جان
شما به مهمونی وبلاگی هفت سین ها دعوت شدید
برای اطلاع از تاریخ و شرکت در مهمونی به
marzbanname.blogsky.com
پست (( مهمونی هفت سین ها )) مراجعه کنید
لطفا به دیگران هم اطلاع بدین
.
.
مهمونی منتظریمااااااا
پسر ما حالش خوبه؟
پسر شمارو نمیدونم ولی من حالم خوبه!
گل
سلام به حمیدِ جیگرطلای خودم. دیر رسیدم به این پستت، علتش یه چند روز بی اینترنتی بود و مهمتر از اون افسردگی عجیب غریبی که گاه و بیگاه از بیخ و بُن میفرستتم مرخصی... البته یه کامنت طولانی درباره ی پستت داشتم تایپ میکردم که آخراش یهو برق رفت! فکر کنم آهِ مدیر گوگل منو گرفت به جای تو!! خلاصه که میخوامت، بد میخوامت اوس حمید! بآپ که اسلام و مسلمین منتظرن! (آیکونِ "انتظار فرج از نیمه ی خرداد کشم"!)...
- سلام به حاج آقا مهدی دامت برکاته!...
- دیر رسیدن عیب نیست! نرسیدن عیب است!...
- میفهمم چی میگی...منم میزون نیستم...خلاف آدمیزادیم دیگه! بوی بهار که میاد جای تازگی غم میشینه به جونمون (دور از جون شما البته...خودمو عرض کردم)...
- آره! نانجیبای اجنبی نشونه گیریشونم ضعیفه!...
- من بیشتر میخوامت! شاید باور نکنی ولی رو بازوم خالکوبی کردم! "رفیق بی کلک مهدی!"...
- به محض اینکه حسش برگشت بچشم! (آیکون "برو بابا! میخوام صد سال سیا برنگرده!")...
ممنون از تو که صدای منو برا شنیدن قابل دونستی رفیق.
ممنون از تو که مارو مهمون صدای خوشگلت کردی
بنویس دیگه بابا. اه چقد چیز کلاس میذارن اینا... هی میگن حس نوشتن ندارم... احساساتم ال و بل شده. مملی گم شده... اووووووف. جه کلاسی میذارن واسه خودشون. (این اوف از اون اوفا نیستا. نیان فیلتو بکنن!)
راستی حمییییییییییییید
- آی گفتی! انقد بدم میاد از اینا! (آیکون "ایییییییییش! + آیکون "بیشششششور!")...
- نه عزیزم! دقت نکردی!...کلمه "اوف" فقط با دو و سه "واو" فیلتره! دوستان فیلترچی اونایی که کارشون با دو سه تا راه نیفتاده رو بخدا سپردن!...
- دیوانه!...
حمید میشه یه ضد عاشقانه بنویسی؟یه چیزی که یادم بندازه نباید اهلی بشم... بنویس حمید...
- ضد عاشقانه وجود نداره...ضد عاشقانه یعنی ضد وجود...ضد هستی...ضد عاشقانه یعنی عدم...
- پس داری اهلی میشی...خوبه که ...اهلی شدن خوبه...اهلی شدن خیلی خوبه...
حمید جان ! کامنتت را به جان می پذیرم. از این به بعد سعی می کنم عمه زری خوبی باشم و عکس های آن جوری توی مکث نگذارم. اصلا چه معنی دارد؟؟؟ عمه زری باید آدم باشد. با مملی مصاحبه کند. نشستم دارم سوال ها رو می نویسم. می خوام مکث جدید رو با مملی شروع کنم. خوبه؟ امشب برات می فرستم سوال ها رو.
- آفرین! چه معنی داره عمه زری عکسای اونجوری بذاره توو وبلاگش!؟ واللا حمل بر خودستایی نشه ولی بنده که هر وقت میومدم وبلاگت تحریک میشدم! (آیکون "خاک بر سر بی جنبه ام کنن!")...
- من و مملی به نوبه خودمون آمادگیمونو اعلام میکنیم! (آیکون "به نوبه!")...
حمید سلام. اینم نشونی مکث. تا بعدا سوالها رو برات بفرستم.
چه سلامی!؟ چه علیکی!؟...ناااااااابغه! بلاگ اسپات که کلا فیلتره!
نه،شاید یه کم بسُرم ولی ، ولی اهلی نمیشم
خب دیگه! همه چی از همین سُریدن شروع میشه! آسه آسه! (آیکون "متقابلا چشمک!")...
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
این سلام طویل کاملاً همینجوری بود !!!!
می بینم که آپ نکردی حمید خان ؟!!!
همینجوری !
- علیکم السلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام! (آیکون "کبودشدگی بخاطر کم آوردن نفس!" + آیکون "اصلا فک نمیکردم انقد سخت باشه!" )...
- آره! خودمم دارم میبینم!...
- (اینا هم دسته جمعی همینجوری!)...