سیاهی لشگر بودن...فرصتها و تهدیدها...

خیلی وقت پیش در جایی مطلبی خواندم که جایش الان یادم نیست (مرده شورمان را ببرند با این رعایت کپی رایتمان!)...مطلب خیلی جالبی بود...مضمونش این بود که "اگر زندگی هر کداممان را یک فیلم تصور کنیم خودمان میشویم نقش اول آن فیلم و دیگران هم به ترتیب اهمیتشان در زندگیمان نقشهای خیلی مهم و دوم و سوم و سیاهی لشگر را بازی میکنند"...

از وقتی این مطلب را خوانده ام خیلی به سیاهی لشگرها فکر میکنم...نقشهایی مثل آن شاگرد کافه چی که در کل فیلم فقط یک لحظه به قهرمان سلام میکند و رد میشود تا برود به میز بغلی سرویس بدهد...و بعد فیلم زندگی خودم را تصور میکنم...حالت طبیعی قضیه اینست که در زندگی هر کسی یک نقش خیلی مهم وجود دارد که فیلمنامه بدون آن از نفس میفتد...مثل همسر یا معشوقمان یا کسی که حالا به هر دلیلی نقشی بیشتر از سایرین در زندگیمان دارد...یک سری نقشها هم نقش دوم هستند...مثل پدر و مادرمان...برادران و خواهرانمان...دوستان نزدیکمان...همکارانی که روزی 8 ساعت وقتمان را با هم میگذرانیم...و در نهایت بعضیها هم سیاهی لشگر فیلم زندگی ما هستند...مثل دوستی که گاهی میبینیمش...همسایه ای که سلام و علیکی با او داریم...همکاری که صبحها به او صبح بخیر میگوییم...همکلاسی دانشگاهمان...صاحب دکه ای که عصرها از او سیگار میخریم...ورزشکار یا هنرپیشه معروفی که دوستش داریم و...فراوانی نقشها معمولا شکلی شبیه این دارد :

نقش خیلی مهم :   ا

نقش دوم ها :         اااااااااااااااااااا

سیاهی لشگرها :   اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

بسته به نوع جهانبینی و تجربه های تلخ و شیرینی که در زندگی داریم این هرم به مرور یک شکل ثابت به خود میگیرد...و مسئله دقیقا از همینجا شروع میشود...اینکه چشم باز میکنی و میبینی هرم نقشهای فیلم زندگیت شبیه بقیه آدمها نیست...کج و کوله است...مثلا نقش خیلی مهم فیلمت حذف شده...یا انقدر کمرنگ شده که دیگر نمیتوان آن نقش را به او سپرد...یا نقشهای بعدی طوری جابجا و کم و زیاد شده اند که ساختمان هرم نقشهای فیلمت بی ریخت به نظر میرسد...بگذارید یک مثال برایتان بزنم...مثلا این هرم نقشهای فیلم زندگی من است :

نقش خیلی مهم :   .

نقش دوم ها :         اااا

سیاهی لشگرها :   ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

و طبیعتا بصورت متقابل خود من هم در زندگی دیگران از همین شکل پیروی میکنم...یعنی در زندگی عده کمی تاثیرگذار (و حتی نقش دوم) هستم...خب حالا اینکه این خوب است یا نه بستگی به طرز نگاهمان دارد...اینکه سیاهی لشگر باشی بد است...چون دیگر برای کسی خیلی اهمیتی نداری...شش ماه هم نباشی نیستی دیگر! حتی اگر یکدفعه ناغافل بزند و بمیری هم گریه کن زیادی نخواهی داشت! (چون نقش خیلی مهم و دوم و سوم آدمهای کمی بوده ای و متقابلا خودت هم در زمان حیاتت برای مرگ کمتر کسی اشک ریخته ای)...دلت بگیرد نمیتوانی خیلی با کسی درد و دل کنی...کسی روزت را یادش نمیماند...باید فکر کنی تا آخرین هدیه ای که گرفته ای را به یاد بیاوری...اما...یک مزایایی هم دارد...اینکه مسئولیت کمتری در مقابل آدمها داری...آرامش بیشتری داری چون نقش زیادی در خوشبختتر یا بدبختتر کردن کسی نداشته ای...هرجا دلت خواست میتوانی شانه بالا بیندازی و بروی برای خودت....با خیال راحت...بدون اینکه نگران باشی کسی خیلی نگرانت میشود...زندگی آرامتر و بی استرس تری داری و...

توصیه میکنم یک خودکار و کاغذ بردارید و کمی با خودتان خلوت کنید...هرم نقشهای فیلم زندگیتان را بکشید و اگر آن شکلی نیست که دوست دارید از همین حالا فکری به حالش کنید...

-

***

-

پی نوشت : آنهایی که از تعبیر خوابها خوششان آمده بود میتوانند " تعبیر خواب چندضلعی 2 ! " را در پست پایینی دنبال کنند...

-

نظرات 218 + ارسال نظر
هاله بانو شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:16 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

راستی من هنوز خوابم رو تعریف نکردم ها
گفتید برای سه ماه دیگه وقت می دید؟ الان چقدر گذشته؟

دو ماه و سه هفته اش مونده!...ولی حالا چون شمایی بین مریض بیا شاید یه کاری کردم! (آیکون "بین مریض!")...

هاله بانو شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:17 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

ای ووووووووووووووووول در صفحه دوم اول
خداییش تو ابر چند ضلعی اول شدن هم عالمی داره ها

ارجاع به جواب اولین کامنت این پست!...

تیراژه شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:36 http://tirajehnote.blogfa.com

سلام جناب ابر که نه...الماس چند ضلعی!
پست سنگینی بود...فقط از نظر ادبی منظورم نیست.
اینجا سنگین به معنای همون سنگ درشت های احساسی که ته بستر رودخونه ی ذهن روزمره مون موندگار میشن و هروقت به روخونه نگاه میکنیم میبینیمشون..سنگین اینجا یعنی موندگار...مثل پست روح کیامهر خان و رمزی که با آن باید به اطرافیانمون بفهمونیم که به حرفای مدیوم اعتماد کنن...خوندین اون پست رو؟
راستش این هرم خیلی به زمان بستگی داره..و به تغییرات خودمون و دیگران...تو فیلما خیلیها هستن که سوپراستارن و نقش اول و یه روزی میشن سیاهی لشگر و برعکس..کسایی هم هستند که امروز سیاهی لشگرن و فردا نقش اول...درست مثل زندگی واقعی..

- "الماس چند ضلعی"!؟ (آیکون "برزوخان سپهسالار در حال باد کردن!")...
- "سنگ درشت های احساسی که ته بستر رودخونه ی ذهن روزمره مون موندگار میشن "...خیلی بهش فکر کردم...تعبیر قشنگی بود...
- آره...خوندم...اون پستش محشره...تا چند روز همه آدمای دور و نزدیکم رو با چشم این نوشته کیامهر نگاه میکردم...

Laahig شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:42 http://laahig.blogfa.com

یعنی عمو حمیددددددددددد خدا بود این جایزه. مرررررررررررررسی

کرگدن شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:57

افراد آنلاین یک نفر !
حتی از خودت وفادار و متعهدتر و ارزشی ترم !!

چهارتا هوادار مثل تو داشتم اعلام خودمختاری میکردم! (آیکون "خودمختاری سه نفر حرکت!")...

کرگدن شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:58

آقا راستی ما واسه پست قبلی
کامنتمون نیومد ، چیکار کنیم بیاد ؟!!

بیشتر تلاش کن! (آیکون "مهرصدآفرین!")...

فلوت زن شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:16 http://flutezan.blogsky.com/

یعنی این همه آدم که تاثیرات کوتاه اما عمیقی توو زندگی ِ ادم می زارن دیگه جزو سیاهی لشگرای فیلم ِ زندگیمون نیستن ؟! یعنی فیلم ِ زندگی ِ من انقدر نقش ِ دوم و سوم و ... داره ؟!!!! یعنی ...؟!

می دونی کامنت بچه هارو که می خوندم به این نتیجه رسیدم که ازین پست ِ تو هم برداشت های متفاوتی می شه داشت ! بعضی ها با یه دیدگاهی بهش نگاه کردن و بعضی ها با یه دیدگاهی که البته همشون برام جالب بود !

ولی یه چیزی هم می خوام بگم اینکه به نظر من سیاهی لشگرا فقط یه سیاهی لشگر نیستن ، اگه بهشون توجه کنی اونا هم با همون نقش ِ به ظاهر بی ارزش و کوتاه ، قسمتی از فیلمن و اگه نباشن این فیلم ناقص می مونه ! اونا هم به نوبه ی خودشون توو فیلم تاثیر می زارن !

- یعنی انقد زیادن!؟ انقد تاثیرپذیر بودنم خوب نیستا! (ولی از شوخی گذشته نظر من همینه)...
- آره برای خودمم خیلی جالب بود...
- موافق نیستم...تعارف که نداریم...مثلا فلان دوستی که سالی یه بار میبینیمش اگه نباشه زندگیمون چه نقصی خواهد داشت!؟...بیاید شعار ندیم

ارش پیرزاده یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

فکر کنم اگه بخوام واقع بین باشین اولین خط هرم خودم هستم هرچند خود ادم در هرم خودش جا ندارد ولی من فکر می کنم دارد... (ایکون خب فکر دیگه مگه چیه )بعد که بالاترین طبقه هرمم ساختم فکر کردم خواستم بقیه اشو بسازم به یه مشکل خوردم دیدم بازیگرهای بعدی رو بر حسب زمان بازیشون در فیلم زندگیم باید بسنجم یا بر حسب ارادت و حسی که در دلم بهشون دارم ...(آیکون سوال مهمیه ) مثلا اگر بر حسب دوست داشتنه تو نقش دوم سوم داری ولی اگه بر حسب زمان بازی تو سیاه لشکر هم نیستی تو تیم تدارکاتی به عوامل چای می دی .... مثلا مامانم خیلی دوست دارم ولی تو یک سال اخیر ۵ دفعه دیدمش یا مثلا من از یکی از همکارام حالم بهم میخوره ولی نقش پر رنگی تو زندگیم داره ....هرمی که بر حسب دوست داشتن کشیدم تقریبا مربع شد و هرمی که بر حسب زمان بازی کشیدم تقریبا یه پاره خط ...بعد که این فکر ها رو کردم دیدم این هرمها نماینده دنیای درون و برون منه

- یعنی خود آدم بجز نقش اول بودن میتونه در سطوح دیگه هرم هم جا بگیره؟...نمیدونم...نظر جالبیه...باید درباره اش فکر کرد...
- اولش گفتم..."به ترتیب اهمیتشان در زندگیمان"...این هرم هایی که تو میگی چیزای دیگه ای هستن..."هرم بر اساس دوست داشتن"..."هرم بر اساس زمان بازی"...حرف من چیز دیگه بود...زندانبان برای زندانی نقش پررنگه...مهم نیست که زندانی دوستش داره یا نه...

دکولته بانو یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:15

پست خوبی بود حمید ... یعنی جدا دلم خواست بشینم و هرم خودمو بکشم و بهش فکر کنم ... راستش از اونجائی که بدبختانه من زنم و احساساتی ... همینجوری نکشیده هم دلم می گیره ... یه جاهائی بغض کردم و الان می گم کجاها که کlوlن محسن بسوزه ! ... مثلا یکیش اونجا که گفتی :
دلت بگیرد نمیتوانی خیلی با کسی درد و دل کنی...کسی روزت را یادش نمیماند...باید فکر کنی تا آخرین هدیه ای که گرفته ای را به یاد بیاوری ...
می دونم از نظر تو ... شایدم بیشتر مردا ... شایدم کلی آدم این خیلی خوب باشه ... اما دلم برای خودم و تو و همه ی اونائی که اینجورین یا فکر می کنن اینجوری نیستن می سوزه ... نه اینکه بگم من خیلی اینجوریم ... نه اصلا ... اما با این حال نقش اول ها و نقش دوم های همه ی ما آدمای این دوره و زمونه خیلی کمه ... خیلی ...

- "دلم برای خودم و تو و همه ی اونائی که اینجورین یا فکر می کنن اینجوری نیستن می سوزه...نه اینکه بگم من خیلی اینجوریم...نه اصلا"...میشه این جمله رو ترجمه کنی!؟ تکلیفتو روشن کن! بالاخره اینجوری هستی یا نیستی!؟...
- جمله آخرت خیلی خوب بود...ظاهرا زندگیمون شلوغتر از نسل قبلیمونه ولی...

اشرف گیلانی یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 http://babanandad.blogfa.com



البته ممکنه سیاهی لشکر نباشه
مثلن توده ها که ذاتا سیاهی لشکرن وقتی جو بگیرتشون
از بمب اتم هم خطرناک تر میشن!

اون یه بحث دیگه اس...
منظورم از این پست فقط سیاهی لشگرای زندگی شخصیمون بود...

مکث یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:07 http://maks2011.blogsky.com

حمید؟ تو کار و زندگی نداری می یفتی توی جون من؟ واقعا دیوانه م کردی. حالا برم امروز بشینم این هرم و ترسیم کنم. وای خدای من هیجان دارم. اما حمید خوب گفتی. واقعا خوب گفتی.یعنی چی می شه حمید؟ باور کن هیجان دارم.

یکی از کسانی که خیییییییییلی دوس داشتم این پست رو بخونه تو بودی...چون احساس میکنم جزو اون دسته ای هستی که واقعا "نیاز" دارن تکلیفشونو با آدمای زندگیشون مشخص کنن...در همه سطوح هرم...خوشحالم که خوندیش...

مکث یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:08 http://maks2011.blogsky.com

هرم و چطوری باید بکشم؟

صادقانه و بی رودربایستی! (آیکون "راهنمایی کامل!")...

مهتاب یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:22

درخشان بود ...
درخشان بود حمید ...
و کاش یکی بود که زورش به تو می رسید و تو رو با کتک هم که شده مجبور می کرد که بی وقفه بنویسی و بنویسی و بنویسی ...
و اجازه بدی که لبریز شی ...
و اجازه بدی که محیط اطرافت ... بگذریم !
..
....
این روزها گاهی فکر می کنم ما نقش خودمون رو هم گم کردیم چه برسه به نقش های متوالی بعد از خودمون رو ...
و گاهی تر , فکر می کنم به یه دلیل نامعلوم یا شاید هم معلوم و ناشناخته برای من ؛ مرز بین نقش ها داره از بین می ره و انقدر صحنه خر تو خر و شلوغ می شه که چشم هاتو می بندی و فریاد می زنی : کات آقا ! کات ! نخواستیم !

- با کتک!؟ (آیکون "مهتاب با شلاق بالا سر ابرچندضلعی در حال تایپ! : جون بکن لعنتی!)...والا اینا که متدکیان رو سر چهارراها پخش میکنن هم انقدر سخت نمیگیرن که یارو حتما هر روز دخل کنه!
- "به یه دلیل نامعلوم یا شاید هم معلوم و ناشناخته برای من"...بابا راحت حرف بزن ما هم بفهمیم!...

دلارام یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:08 http://delaramam.blogsky.com

مرسی که انقدر با دقت کامنتها رو میخونی و جواب میدی. سپاس حمید خان خوش ذوق

گل گیسو یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:29 http://gol-gisoo.blogsky.com/

سلام؛ خوبین؟
نمیدونم چرا هرچی فکر می کنم دلم نمیاد کسی رو جزء سیاهی لشگر قرار بدم!
و ایضا نقش اول زندگیم یه نفر نیست
اعضای خانواده مو هم تو این گروه قرار میدم
نقش خیلی مهم : اااااااااااااااا
نقش دوم ها : ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
سیاهی لشگر ها : ااااااااااااااااااا
چرا هرم نشد پس شکل نقش های فیلم زندگی من؟!

- سلام...ای همچین!...
- "دلم نمیاد کسی رو جزء سیاهی لشگر قرار بدم!"...ای خدااااااا! (آیکون "حمید در حال کندن موها و ناتوان از دوباره تایپ کردن جوابی که به کامنتهای مشابه داده است!")...

زهرا یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:30 http://www.zafa.blogsky.com

خوب دوست دارمم ولی دوست خوب ندارم
مختصر و مفید!!تعبیر خابات خخیلی باحالن

آفرین! خوب بود!...اسم این کامنتتو میذارم "مبانی نظری فرضیه غلبه ناگزیر سیاهی لشگرها!"...مرسی

کلاسور یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:07

به روز کردم جیگر!!!!!

البته به شب هم می کردم ولی این دفعه به روز کردم!!!!!
شرمنده خواستم خصوصی بزارم ولی مثل اینکه نداری خصوصی!!!

دوست عزیز! برادر من! شپلوتکا!...این اصلا خوب نیست که بدون اینکه برای خوندن پست کسی وقت بذاری فقط به روز کردنتو خبر بدیا!...ضمنا اگه یه نیم نگاهی به صفحه وبلاگ مینداختی زیر عکس پروفایلم "ارسال کامنت خصوصی" رو میدیدی ولی متاسفانه انگار سرت شلوغتر از اونه که افتخار بدی و گوشه چشمی به ما کنی!...به هرحال موفق باشید!...

آوا دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:21

جدی که این پستتون حرف نداشت.حتما
کاغذوقلممو بر میدارم و هرم زندگیم
ونقش آدمای توشو میکشم که
اگه یکی نقشش به سیاهی
لشکرسقوط کرده حذفش
کنم.ومن قطعا حذف
خوام کرد.بخشش
درکارنیست!!!!!
اعدامش کنیدد
هوووووووووم!
جدی جدی که
محشر بود این
پست.آقاواقعا
مرسی ی
یاحق...

قصد دخالت در هرمتون رو ندارما! ولی خب اون طفلکی که سقوط کرده به کدامین گناه باید حذف بشه!؟ از کجا معلوم که خود شما در سقوطش تاثیر نداشتید؟

کاپوچینو دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:29 http://capuccino.blogfa.com

وقتی به هیچ جای زندگیت حساب نمیشی چه کاره ای؟
شاید نقش اولی رو داشتم که سپردم دست بقیه.
که اگه نداشتم چطور از دستش دادم!
زندگی فقط مثل یه گوی میگرده.بدون اینکه توش نقشی باشه و اراده ای که خوب بگذره یا بد!
میگذره و میگذره و .....

فکر میکنم اختلاف بنده با شما سر تعریف "نقش اول بودن" هست...تعریف من از نقش اول بودن "تعیین کننده بودن" نیست...حتی اونی که در کماست هم نقش اول زندگیشه...

گل گیسو دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:52 http://gol-gisoo.blogsky.com/

ببخشین من کامنتای دیگه رو نمیخونم اغلب

شوخی کردم گل گیسو بانو! خواستم بنویسم "ارجاع به جواب کامنت فلانی" دیدم تکراری شده گفتم اینجوری بگم یه تنوعی بشه!

محبوبه دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:29 http://sayeban.blogfa.com

حالا چرا خودتو لوس کردی نظرات پست قبلی رو بستی؟ من اینجا واسه اون کامنتم نمیاد!!!!
میدونی حمید بحث یه کم پیچیده تر از ایناس، ممکنه خیلی ها باشن که نقش دوم یا نقش خیلی مهم زندگی تو باشن ولی تو نقش هزارم زندگیشون هم نباشی (البته در مورد تو بر عکسش بیشتر صادقه) ... خیلی حس بدیه که ببینی واسه هیچ کس نقش دوم یا خیلی مهم نیستی و خیلی سخته که بخوای یه عمر نقش دوم یا خیلی مهمه زندگی کسایی باشی که نقش هزارم زندگیت هم نیستن... چی گفتم؟... قشنگ بود نوشته ات..

- واللا خودمو لوس نکردم! دلیلم قانع کننده بود دیگه!...
- منظورتو خوب فهمیدم...آره...دقیقا همینطوره...
- کامنتا این پستو که مرور میکنم یه حس گیجی خوشی بهم میده...چقدر جالبه که انقدر نظرات مختلف و قابل تامل درباره یه موضوع واحد وجود داره...از حرفای بچه ها خیلی چیزا یاد گرفتم...

مامانگار دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:28

...حمیدعزیز...
بنظرم نقش و اهمیت آدمهای دوروبرمون...بسته به وضعیت خودمون..مرتب در تغییره !
...و اگه بخوایم..میتونیم خودمون آگاهانه بهشون نقش بدیم...میتونیم درجه ۱ رو سیاهی لشگر کنیم..و یه سیاهی لشگرو نقش اول بهش بدیم...
...جالب بود ..یه پست ژانر آماری !!

- موافقم...خوشبخت اونیه که بدونه به چه کسی چه زمانی چه نقشی بده (البته لازمه این کار اینه که قبل از هرچیز فیلممونو دوس داشته باشیم...کارگردان اجباری نمیتونه فیلم ماندگار بسازه)...
- دیگه دیگه!

آوا دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:53

انقدر تو زندگیم به آدما(خودم وخودشان) فرصت میدم که واسه خط زدنٍ محترمانشون نیاز به رفرش دوبارهء
این صفحهء خاطرات زیبای زندگیم نباشه و
دنبال مقصروموثر نباشم.بقول بزرگی که
الان اسمشونوحضورذهن ندارم درآیینه
نگریستم و هرچه گشتم ازمقصرو
موثرتنها وتنها خودرایافتم.پس
گفتازچه نالیم که ازماست که
برماست..هوم!!!!راستی
دخالت کدومه قربان شما
صاحب اختیارین (آیکون
خودشیرینی!)
پست پایینی
هم باحال
بوددددد
یاحق...

- اگه بگم نفهمیدم چی گفتی دعوام میکنی!؟
- اون جمله از کاریکلماتورهای علی درویشه...بعضیاش قشنگه...چند نمونه دیگشو میتونی اینجا بخونی :
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100953401814

Laahig دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:38 http://laahig.blogfa.com

چون تو مود "افشاگری" هستی اشکالی نداره. ولی خداییش شوخی کردم چون خودم نوشتم ولی خب اینهمه خواننده ندارم که خیلی لو برم :-)

راستی, فکر کنم راجع به جایزه این شبهه پیش اومد که من منظورم جایزه از نوع فستیوال بوده.
نعععععععععععععع. من منظورم این بود که شوما یعنی عمو حمید به جایزه ی من که "تعبیر خواب" باشه, داری حسودی میکنی [نیشخند]

فهمیدم! داشتم سر به سرت میذاشتم! (آیکون "سر به سر گذاشتن یک زنجانی با یک لاهیجی! - یه چیزی تو مایه های گودزیلا علیه گیدورا!" )...

سپیده دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:20

سلام
خیلی فکر کردم...همیشه دلم میخواسته و میخواد که تکلیف آدمهارو تو زندگیم مشخص کنم...تکلیفم با نقش دوم ها و سوم ها مشخصه وایضا سیاهی لشکرها...فقط چیزی که هست تکلیفم هنوزبا نقشی که برام مکمله یادلم میخواد مکمل باشه مشخص نیست....دلم میخواد سیاهی لشکرش کنم یاحتی حذفش کنم ولی نمیشه لامصب...من واسه اون مکمل نیستم... فقط یه سیاهی لشکرم همین...حالا که اینارو نوشتم فهمیدم که حتما بایدسیاهی لشکرش کنم..اوهومممرسی
اکثرپستهاتونو خاموش میخونم...ولی این پستتون انقدمحشربود نتونستم خاموش رد بشم...مرسی

- سلام سپیده...
- "نقش سیاهی لشگر دادن به کسی که تو فیلمش سیاهی لشگر هستی"...اینم نظریه...هرچند باهاش موافق نیستم...این شبیه انتقام و تلافی کردنه...من یکی که از سیاهی لشگر بودن در زندگی کسی که واقعا برای مرتبه انسانیش احترام قائلم احساس تحقیر شدن نمیکنم (البته تاکید میکنم که این حرفم کلی بود و ارتباطی به مورد شما که یه استثنا هست نداره)...
- مرسی...کاش آدرس وبلاگتو میذاشتی...شما همون سپیده ای هستی که در بازی صوتی کیامهر یکی از آهنگای گوگوش رو خونده بود؟

آوا سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:19

چراباید دعواتون کنم قربان! اون جمله
مقصروموثر تاجاییکه من اطلاع
دارم واسه یه نویسندهء
خارجیه .خیلی خیلی
ممنون بخاطرآدرسه
لطف کردین
یاحق...

خواهش میکنم...
نمیدونم واللا! توو نت که گشتم به ایشون منتسبش کرده بودن! خدا عالمه!...

سپیده سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:13

نه اون سپیده نیستم...دیگه نمی نویسم
آره شاید یه جور تلافی کردن باشه ولی نقش مکمل با نقش دوم سوم فرق میکنه(آیکون خودمونیم ها شما هم خیلی تیزی و صاف میزنی تو هدف)...به نظر من نقش مکمل باید دوطرفه باشه تا فیلم جذاب و قشنگ باشه تا از فیلم راضی باشی وباهاش حال کنی وگرنه اینجوری هم خودت خسته میشی هم به قول تو تماشاچی دل خسته وزده میشه...منم خودم نقش دوم ها سوم ها م کسایی هستن که حتی درست منو نمیشناسن ولی برام اهمیت دارن وبرام مهم هم نیست که من تو زندگیشون نقش چندمم چون این فیلمه منه و هرنقشی که دلم بخواد به آدمها میدم...(آیکون ازاین کارگردان بیخودا)

- آره...قبول دارم..."نقش مکمل" فرق میکنه...هماهنگ نبودنش با نقش اول میتونه یه فیلم شاهکار رو به یه فاجعه تبدیل کنه...
- آیکونو خوب اومدیا! بنده به نمایندگی از فدراسیون آیکون سازان از همینجا به شما کمربند مشکی افتخاری تقدیم میکنم! (آیکون "تشویق حضار!")...

سپیده سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:57

(آیکون ذوق مرگ درحد تیم ملی والیبال ساحلی بانوان)+(آیکون دست تکون دادن و حضار رو به آرامش دعوت کردن به شیوه ی مموتی )

بهار(سلام تنهایی) سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:47

ای خدا چی میشد من برای همهی سیاه لشگر بودم و همه برای من سیاه لشگر بودن ..میشه یعنی ؟؟
از شوخی گذشته سیاه لشگر بودن خوبه چون بار کمتری از مسئولیت به دوشت هست ..راحت تر و آزاد تر زندگی میکنی ...کسی نگرانت نیست ..تو هم نگران کسی نیستی ..خلاصه بد نیست دیگه ؟؟؟
این قرطی بازی ها چیه حمید دو تا آپ میکنی یه کامنتدونی رو باز میکنی ؟؟؟بابا با کلاس ...امیدوارم درست باشه این آیکونه ...

- برای "همه" نه...ولی میتونی با "رفتارت" کاری کنی که برای اکثریت سیاهی لشگر باشی...برعکسش هم نیاز به دستکاری "افکارت" داره!...
- آخ! آره خودش بود! من نمیدونم ترسوندن من بدبخت چه لذتی برات داره که هر وقت از اینطرفا رد میشی این آیکونه رو میذاری که تن و بدنمو بلرزونی! مجددا

اقدس خانوم سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:20 http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

سلیقه تو برم !!! یه ذره قشنگ تر نگاه کن:
یعنی چشای تاب دار و لب قلوه ای انقد خاک بر سر شده که هوو بیارن سرش ، خودتون بفرمایید سراغ اوشون مردمو اغفال نکنید (آیکون "چند ضلعیِ کانون گرم خانواده برهم بریز ")

بهتر! هرچی دست کمتر باشه شانس خودم برای وصال بیشتر میشه! (آیکون "نامزدمو بدید برم!" با صدای جاودانه سلطان موسیقی ایران سرژیک! )...

اقدس خانوم سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:31 http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

نه دلم نمی گیره سیاهی لشگرم چون اگه قرار باشه لااقل نقش دوم (آیکون "فروتنی درحد خدا " ) زندگی همه آدمایی که می شناسم باشم که کلام پس معرکه اس ... باید کلی منشی بگیرم که به این همه آدم برسم
راستش اونجاهایی دلم میگیره که نقش بالاتری به خودم داده بودم تو زندگی ادما و بعدن فهمیدم یا یه بازیگر دیگه اوردن یا نقشمو حذف کردن از فیلم بالکل !!!
یه جاهایی دلم میگیره که چرا فک میکردم سیاهی لشگرم وقتی نقشم در حد نقش اول بوده برای بعضی ها اما نفهمیدم !!!
یه جاهایی هم دلم میسوزه که یه سری آدم باید نقش بیشتری می داشتن و یا داشته باشن اما نمیذارم از یه خط قرمز عبور کنن و بیان تو فیلمم (آیکون "حرکت دوربین به سمت اقدس خانوم د رحالیکه داره بغضش رو می خوره" )
یه جاهایی هم دلم میسوزه که چرا زودتر به بعضی ها نقش ندادم تو زندگیم (آیکون "خوب بابا غلط کردیم بیا پایین از منبر ")
بععععععله اینه آقا حمید !!!

- کاش نقش هرکی رو روی پیشونیش نوشته بود تا آدم نقشارو اشتباه نمیکرد...همیشه راست نیست که دل به دل راه داره...گاهی آدم انقدر روی نیمکت ذخیره یه نقش ساده میشینه که دیگه دیر میشه...انقدر که وقتی نوبتش میشه دیگه جون روی صحنه رقصیدن نداره...
- چقدر کامنت قشنگی بود...مرسی...

کرگدن سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:28

جواب سونو گرافی مو گرفتی ؟!
دستت درد نکنه !
بیزحمت فردا جواب مامو گرافی مم بگیر !!!

ماموگرافی چیه!؟...واللا با اون ممه ای که من در پست سفرنامه بابلسرت دیدم احتمالا بزودی باید جواب پlوlرlنlو گرافیت رو بگیرم!

کرگدن سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:31

کامنت دونی اینجا رو دوس دارم ...
کامنت پرت به کسر پ کم داره !

منم اینجارو خیلی دوس دارم...
شاید یه علتش اینه که منم متقابلا واسه کسی کامنت پرت نمیذارم...

کرگدن سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:32

الان که فک می کنم می بینم به فتح پ هم میشه !!

وقت مارو نگیر آقا! فکراتو بکن بعد کامنت بذار که نیازی به اصلاحیه نداشته باشه! (آیکون "تایم ایز قیزیل!")...

پرند سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:55 http://ghalamesabz1.blogsky.com

من این کامنت‌ها رو که می‌خونم چشمام دو دو می‌زنه!
خیلی پیچیده‌ن!

من خیلی به این پستت فکر کردم!
آدمیزاد بهتره ترجیحاً برای دیگران سیاهی لشکر باشه٬ ضمناً خاطره‌ساز هم نباشه حتی‌الامکان (این خیلی نکته‌ی حائز اهمیتیه)٬ که فردا که افتاد مُرد (دور از جون شما و این جمع البته) بقیه رو نابود نکنه!
آیکون فصل‌الخطاب!

اگه قراره سیاهی لشگر باشی واسه دل خودت سیاهی لشگر باش...من یکی که عمرا زیر بار "سیاهی لشگر بودن فداکارانه" نمیرم! (آیکون "هر نفر یک رای!")...

ک سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:09

تایم ایز قیزیل
خییییییییییییییییییلی خوب بود بچچه !
تایم ایز قلیل هم میشه ها !!

"ک" یعنی چی!؟...حالا دیگه با اسم هنریت کامنت میذاری!؟

کرگدن سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:29

این پست آخر یوتاب رو خوندی ؟ :
http://utaab.blogspot.com/2011/06/blog-post.html

بلاگ اسپات فیلتره...وی پی ان من هم وصل نمیشه...
میشه برام همینجا کپیش کنی؟ (آیکون "عجب غلطی کردیم یه چیزی پرسیدیما!")...

پرند سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:30 http://ghalamesabz1.blogsky.com

بله خب اینم حرف قابل تأملیه!
(آیکون تن دادن به انتخابات آزاد!)

همه حرفای من قابل تامله! کیه که قدر بدونه!؟ (آیکون "توهم شدید!")...

کرگدن سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:30

ک دیگه کدوم خریه ؟!
اون من بودم !
البت از املای عمه زری عصبانی کن ( بچچه ) ش معلوم و مبرهن بود !!

خب خداروشکر که تکلیف اون کامنت هم مشخص شد! (آیکون "هپی اند!")...

فاطمه (شمیم یار سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:23

سلامممم
اجازه آقا ما گیج شدیم بریم بعدا بیایم
آقا هرم مرم ما نمی دونیم چیه خوب؟
ولی از شوخی گذشته پشت معرکه و عمیق و تامل برانگیزی بود..دست مریزاد..(آیکون مدیونی فکر کنی می پیچونم نقش هام لو نره)
راستی اون سپیده رو من میشناسم حسابی هم میشناسم...(آیکون حالا خودت حدس بزن ببین کیه؟)

- سلام فاطمه...
- نه! بشین! تا زنگ نخورده کسی از کلاس خارج نمیشه! حتی به بهونه دستشویی! (آیکون "معلم زبون نفهم و بچه در حال جیش!" )...
- میشه یه راهنمایی کنید!؟ (آیکون "شرکت کننده گیجای مسابقات تلفنی!")...

دکولته بانو چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:11

چرا می زنی برادر من !؟ ...یعنی:... نمی خوام اینجوری باشم ... و فکر می کنم نیستم یا حداقل از خیلی ها بهترم ... اما در واقعیت همینجوریم ... الان بگی ترجمه ام رو هم ترجمه کنم کشتمت ها !!!!!!!!

خب کمی روشنتر شد...ولی همچنان کمی گنگه!...اصلا ولش کن! به قول ما ترکا "سن دین اولسون شر یاتسون!"

مکث چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 http://maks2011.blogsky.com

ای وای برادر ؛ من به خدا نمی دونم هرم و باید چطوری رسم کنم خب ؛ باور کن نیاز دارم به راهنمایی. یعنی از کجا شروع کنم؟

یه چوب خط شبیه همین خط سبزایی که توو متن پست کشیدم...یا یه ردیف طبقه بندی شده از اسمای آدمای زندگیت...یا هرجور دیگه ای که خودت راحتی...ایناش مهم نیست...مهم اینه که نسبت تعداد آدمایی که در سطوح مختلف قاعده و میانه و راس هرم فیلم زندگیت هستن اونجوری باشه که دلت میخواد...

اشرف گیلانی چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 http://babanandad.blogfa.com


جون داش حمید اگه اصلن حسش باشه!

حس چی!؟ هرم کشیدن یا آپدیت کردن!؟...

الهه چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام....
من قبلا این کارو کردم...تعیین نقشهای زندگیم رو میگم...البته هرمش رو نکشیدم.....
خودم نقش اول زندگیمم....
نقش دوم و سوم زیاد دارم....
سیاهی لشکر هم تا دلت بخواد.....
نقش اول زندگی چند نفر هستم...اینو خودم نمیگم...بهم گفتن...نقش دوم و سوم هم دارم تو زندگی دیگران...
سیاهی لشکر زندگی دیگران هم هستم ایضاً تا دلت بخواد...
شبیه اعتراف نامه شد!

- سلام الهه...
- شکل نرمال و طبیعیش همینجوریه که برای تو هست...
- آره! خیلی مشتاقم ببینم دو تا چک میخوردی دیگه چیا میگفتی!؟

کاپوچینو چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 14:25 http://capuccino.blogfa.com

(آیکون بفرما چایی از خجالت در بیایم!)

نوش جان! صرف شده!...

الهه چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 16:50 http://khooneyedel.blogsky.com/

اگه دو تا چک میخوردم.......
یه بیل برمیداشتم و نبش قبر میکردم خاطره هامو...گذشته مو...تو همین نبش قبر میفهمیدم چقدر آدمهایی تو زندگیم بودن که سیاهی لشکر زندگی دیگران بودن و وقتی اومدن تو زندگی من و دو تا نقش خوب بهشون دادم،رفتن شدن نقش اصلی زندگی اونی که میخواستن!میفهمیدم بوده کسی که با نقش اول عشقی و دلی حال نکرده و رفته سراغ یه نقش اول پlوlرlنlو!یا اینکه چند تا از نقش سوم های زندگیم شدن نقش دوم زندگی یکی دیگه و سیاه لشکر من....یا چند تا از سیاهی لشکرام الان نقش سوم دارن تو زندگیم.......
اونوقت بیل رو میذاشتم کنار...شاید گریه میکردم شاید هم نه...اینکه گریه به خاطر اینهمه فهمیدنه یا درد اون دو تا چک....بماند!

- خب اینکه خیلی خوبه...اینکه باعث شدی یکی نقش اصلی زندگی اونی باشه که واقعا دلش میخواد...یا اینکه باعث شدی یکی سراغ اون مدل نقش اولی که دوست داشته بره...گیرم پlوlرlنlو...مهم اینه که هم اونا به چیزی که میخواستن رسیدن و هم عدو وار سبب خیری شدن تا تو مجبور نباشی بیشتر از این کسانی که در شانت نبودن رو تحمل کنی...
- این کامنتتو دوس داشتم...اگه همیشه با چک اینجوری زبون باز میکنی اجازه بده چندوقت یه بار یه چک کوچولو بهت بزنم! (آیکون "از خدا خواسته!")...

اقدس خانوم چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 21:49 http://aghdaskhanoom.blogsky.com/http://

ای واااااااااااای (آیکون "خدا در حال مرگ دادن")
در همین لحظه حساس فهمیدم باید از سه تا دکتر نوبت بگیرم
یکی چشم پزشکی ، یکی هم اعصاب و روان
چشم پزشکی چون پست تعبیر خواب دو رو ندیدم !!!
اعصاب و روان هم لابد چون روانم پاکه !!! اون پی نوشت رو دیدم اما نفهمیدم دوتا پست نوشتی
سومیش رو هم برای تو از یه دکتری نوبت بگیرم که تو یه دقه دو تا پست میفرستی رو ایر

- آیکونت خیییییلی باحال بود!...
- حالا این دکتر سومی تخصصش چی باید باشه!؟ "فوق تخصص بیرون روی فکری" یا همچین چیزی!؟ دست شما درد نکنه دیگه!

کیانا پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

سلام ...
من سعی کردم همیشه آدمای زندگیم نقش اول و دوم باشن ..سیاه لشگر کم دارم ...چون همه واسم مهمن حتا اونایی که تاثیر کمی توو زندگیم دارن ،شاید این اصلن و ابدن خوب نباشه چون همیشه اونی که آسیب میبینه منم.
شادیشون خوشحالم میکنه و ناراحتیشون ناراح اما همین که میبینم هستن بهم آرامش میده ....
سیاهی لشگر بودن خوب نیس حداقل من دوس ندارم سیاهی لشگرباشم ... از بی تاثیری تو زندگی دیگران خوشم نمیاد از اینکه بوودن و نیودنم هیچ فرقی نکنه البته بی تاثیری بهتر از تاثیر بد داشتن ....
موفق باشین

- سلام کیانا...
- آره...اصلا خوب نیست...اینجوری عذاب میکشی...چون معمولا غمها پتانسیل بیشتری برای به اشتراک گذاشته شدن دارن!...
- چرا فکر میکنی باید در زندگی همه کسانی که میشناسنت اثری داشته باشی!؟...به نظر من که لزومی نداره (هرچند اگه لزومی هم داشته باشه "ممکن" نیست!)...

کرگدن پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 16:24

صداهای کودکی من
http://www.soundsofmychildhood.com/posts?order_by=featured&show=children

چندتاشو گوش کردم...محشره (تنها مشکلش اینه که بشدت کنده...آدم پیرش درمیاد تا پخش کنه!)...

کرگدن جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 17:23

آپدیت نمی فرمائید جناب سحاب متکاثر الاضلاع ؟!

حسش نیست جناب فرس النهر! (آیکون "خدا در حال آمرزیدن پدر و مادر گوگل ترانسلیت!")...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد