ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
چند سال پیش جایی شیفت عصر کار میکردم. در پایانِ ساعت کار، تا سرویسها حرکت کنند ساعت نزدیک یک بامداد میشد. سرویس ما تا سر خیابان تختی میامد و از آنجا تا خانهی ما نیمساعتی پیاده راه بود. معمولا در آن ساعت شب ماشین پیدا نمیشد و تکوتوک ماشینهایی هم که رد میشدند مسافر سو ار نمیکردند. خیلی از شبها این مسیر را پیاده میامدم که واقعا بعد از نُه ساعت کارِ خسته کننده واقعا ضدحال بود. ولی بعضی شبها هم میشد که یکی از ماشینهای عبوری که اکثرا هم مسافرکش نبودند حال میکردند و نگه میداشتند و تا جایی میرساندند.
یکی از همان شبها خیابان تختی را تا نیمه آمده بودم که یک پرشیای مشکی نگه داشت و سوار شدم. مرد حدودا چهل سالهای بود با تهریش. بجز سلامی که موقع سوار شدن کردم تا سر کوچهمان که برسیم حرفی بینمان رد و بدل نشد. به تجربه میدانستم که مسافرکش نیست ولی بعد از پیاده شدن جهت اطمینان دست کردم در جیبم و دویست تومان (که آنزمان پول زیادی بود!) به طرفش تعارف کردم. نگاهی به پولِ توی دستم کرد و بعد در چشمهایم خیره شد و با صدای خشداری گفت "تا حالا اسم مهدی تُرکه به گوشِت خورده!؟"...به گوشم خورده بود. یکی از لاتهای معروف محلهی زاهدی بود. گفتم "بله"...صدایش را آورد پایین و با لحنی که هیچوقت فراموش نخواهم کرد گفت "مهدی تُرکه منم". که این به زبان جنوب شهری در محلهی ما یعنی "آدمی مثل من بزرگتر و بامرامتر از اونه که بخواد برای رسوندن پیاده ای مثل تو ازش پول بگیره"... بعد از آنشب، خیلی شبهای دیگر هم رانندههایی به رایگان مرا به مقصد رساندند ولی هیچکدام - حتی یکیشان - پیاده شدنی موقع رد کردنِ پولی که میخواستم بدهم اسمش را نگفت...
جالبه. خیلی با حستون همذات پنداری (یا به قول بعضی اساتید فن همزاد پنداری) کردم.
من یه (تقریبآ) تازه کارم. خوشحال میشم از نظراتون کمک بگیرم. اگه وقت کنید البته!!!
با اینکه بعید میدونم نظرم کمکی به کسی بکنه ولی چون امر کردید به روی چشم!
اسم مهراز امینی تا حالا به گوشت خورده؟؟ با صدای پایین : مهراز امینی منم
آلبته فک کنم تا اونوقت پرشیا از زده خارج شده
راستی به جا حمید باقرلو باید می گفتی حمید ترکه
صدبار گفتم بازم میگم!
زادگاه من بیشتر از اینکه به زنجان نزدیک باشه به قزوین نزدیکه! حالا خود دانید!
سلام . هنوز این مدل آدما هستن؟! یعنی بد بپیچی جلوشون درب و داغونت می کنن؟! یادم باشه تو محله ی زاهدی رانندگی نکنم چون بد پیچیدن رو نمیتونم کاریش بکنم!
باور کنین خیلی ها حمید باقر لو رو میشناسن حتی به قیافه!من که هر کدوم از پستاتون رو میخونم قیافتون جلوی چشممه! همیشه موفق باشید.
اینکه گفتی هرکدوم از پستامو که میخونی قیافه ام جلو چشماته جدی گفتی!؟
چقدر بد! کاش زودتر تمثالمو حذف میکردم!
واقعا شرمنده ام که لذت خوندنشون رو کوفتت کردم!
خیلی قشنگ نوشتید و هرگز اون فکر هارا نکردم:دی!
ما همینجوریشم شنیدیم که
جناب حمیدخان جان یک آدم
خاص هستند.......البته این
را در دنیای واقعی شنیدیم
خاص ِ از نوع ِ خووووووبش
اما امیدوارم در یک صبح
دل انگیز یک جایی همین
جاها سوارمان کنید و
وقتی بگویید من حمید
خان جان ِ باقرلوهستم
ماهم بنشینیم وهررر
وهووووووووووووررری
بفرماییم و از شما
بخواهیم که بعوض
شیییییییییییییرینی
ماشییییییییییینتان
یک ناهارجیگرکی
مهمانمان نمایید.
هووووووووووور
یاحق...
بیا! رو که بدی همین میشه دیگه!
کرایه که نمیدن هیچی شام ناهارشونم میفته گردنت! (آیکون "حمید در حال پس دادن پرشیای مشکی خیالی!")...
چه آرزوی جالبی، بعضی رفتارها مهم نیست از کی سربزنه، اما انگیزه های شیرین و آرزوهای دوست داشتنی و جالبی به آدم میده
سلام حاج مش کبلایی حمید خان دامه برکاته
راستش میترسم مهدی ترکه اینجا رو بخونه بهم گیر بده واسه همین به همین اندازه بسنده میکنم
نترس عزیزم!
مهدی ترکه که ترس نداره عموجون! (آیکون "دست نوازش بر سر کودک درون کورش تمدن!")...
واقعا جالب بود.قشنگ نوشتید.ایشا...دقیقا تو 40سالگی باهمون پرشیا به خواستت برسی.سعی میکنم بیام بازم بخونمت
یه چیز تو مایه های همون حسی که آدم وقتی اختتامیه ی فیلم فجر رو میبینه یا مراسم اهدای مدال المپیک و ... بهش دست میده؟
پ ن : اگه میدونستم پاکش میکنی ذخیره میکردمش برادر!!
- چندوقته نبودم درک مطلبم ضعیف شده! این قسمت اول کامنتت یعنی چی الان!؟
- شرمنده! خودمم دیگه ندارمش! (آیکون "چیزی را از دست ندادن!")...
به نظرم چهل سالگی تو ماشین پرشیا مثل این بیوکا و بنز قدیمیا میشه. کلی میاد رو ابهتت!
چیه باز!؟
حمید این امید به زندیگت در خط های آخر داره بیداد میکنه ! یعنی فکر میکنی اون روز میرسه که ما ها ماشین داشته باشیم !!!
من که چشم آب نمیخوره (آیکون چشم تشنه لب)
آره بابا! تو هم دیگه زیادی ناامیدیا!
و اینک در گامی جدید به افتخار جنابعالی این شما و این آیکون صوتی!:
http://s1.picofile.com/file/7312123224/%D9%85%D9%86_%D9%85%DB%8C%D8%AF%D9%88%D9%86%D9%85.wma.html
کرانچی، داوینچی،توتونچی،
(البته اینو در جواب "چی" میگن)
دوس دارم از این ایکونا بزارم تو وبت. مشکلی داری؟
نه! به هیچ وجه! (آیکون "تکذیب قاطعانه حقیقت به شیوه مموتی!")...
شما معمولا خواب رو تعبیر میکنید اما اگه میشه این دفعه برای این مطلب یه خواب ببینید (البته فیلتره)
http://www.khodnevis.org/persian/%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA/16845-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1%D8%B1%D8%A7%D9%87%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3-%D9%BE%D9%87%D9%86-%DA%A9%D8%B1%D8%AF.html
- خیلی جالب بود! حتما! به محض اینکه فازش بیاد یه خواب تپل براش میبینم! (دوستانی که به به وی پی ان دسترسی ندارن کلمه "حجت الاسلام مایو" رو توو گوگل سرچ کنن و خبر رو بخونن! داستان واقعی،عبرت آموز و مصور نماینده مجلسیه که شورت خودشو روی در کمدش توو راهروی مجلس پهن کرده!)...
- راستی چرا اسمتو ننوشتی؟
ایکون لب گزیدن

وای خدا مرگُم این دیگه چی بود؟؟؟؟؟؟!!!!
ما خجالت کشیدیم
حمید پاک کن اسمشو،اخه هرچی سایت بود فیلی شده بود ،به زور اون وسط مسطا یه سایت فیلتر نشده گیر اوردم،خدایی ناکرده فیلی ت نکنن
راستی
تا آپ نکنی همین آش و همین کاسه ست
حقیقتا قصد کردم در این گامم وبلاگتو بترکونم





























الان 67 ی. تا چند بریم خوبه؟100 خوبه؟
کمه؟
زیاده؟
مناسبه؟
فقط یه ایرانی میتونه اینو باور داشته باشه که اگه جفت راهنمای ماشین و روشن کنه، مجازه تو اتوبان دنده عقب حرکت کنه!
فقط تو ایران مدارسو 5شنبه ها تعطیل میکنن ولی به جاش بقیه هفته رو براش کلاس جبرانی در نظر میگیرن باپولهای آنچنانی !!!
تعمیرات مدل ایرانی:۱-درشو باز کردن و فوت کردن. ۲-کامل باز کردن و دوباره بستن ۳-محکم زدن(مثل به پشت کنترل تلویزیون).
فقط آسمون ایران میتونه : کمی ! تا قسمتی! نیمه ابری! همراه با بارش پراکنده!در برخی از نقاط باشه. . . ( آخر ادبیاته این جمله)! :
فقط یه ایرانی میتونه وقتی میخواد بره عروسی در به در دنبال یکی بگرده که کراواتشو براش گره بزنه :)))
فقط یه ایرانی میتونه اول از دستشویی بیاد بیرون بعد زیپ و کمربندشو ببنده :|
فقط یه ایرونی میتونه اینجوری آشپزی کنه و به نظرش هم آخر برنامه آشپزیه!
آشپزی سامان گلریز: ماهیتابه چدنی دسینی رو میذارید روی گاز پنج شعله سامسونگ که با ضمانت سام سرویس عرضه میشه,یه کمی روغن لادن دوست تو و من رو بریزید توش و یا از کره اطلس طلایی استفاده کنید, دو تا هم تخم مرغ تلاونگ بندازید داخلش,اگر در حین کار خسته شدید میتونید از ماساژور شاندرمن استفاده کنید,دیدید که چه سریع یه غذای خوب آماده شد!
تا برنامه بعد همتون رو میسپارم به خدای بزرگ و بیمه سینا و ایران و دانا !!
فقط یه ایرانی میتونه وقتی مامور آمارگیر میاد در خونه اشون،بگه شرمنده من اینجا مهمونم,صاحبخونه رفته مسافرت!
فقط یه ایرانی میتونه 2 سال بره سربازی 30 سال تعریف کنه
فقط یه ایرانی میتونه بـــــه نوشابـــــه "نارنـــجــی" بگــــه "زرد"!
فقط یه ایرانی میتونه طوری زل زل نگات کنه تو خیابان که نفهمی خوشگلی یا زیپت بازه !


واااااااااااااااااااای خدا خدم مردم از خنده
فقط یه ایرانی میتونه از بی قانـــونی مملکت بنـــالـــه,
اما موقــــع دعـــوا و درگیـــــری بگـــــه مملکت قانــــون داره!
فقط یه زن ایرانی
درباره زندگی دخترش میگه: شوهرش خیلی خوبه همش میبرتش مسافرت و تو خونه هم خیلی کمکش میکنه حتی پوشک بچه را هم خودش عوض میکنه ، دخترم خوشبخت شد واقعا!
درباره زندگی پسرش میگه:بیچاره هر چی پول در میاره باید خرج سفرهای خانم کنه!
از سر کار هم که خسته میاد خونه خانمش کلی ازش کار میکشه حتی زورش میاد پوشک بچشو خودش عوض کنه، پسرم بد بخت شد واقعا!!!
اینجا ایران است :
کارت شارژیو که مغازه دار4700میخره و ما 5500میخریم و 4900 شارژ میکنه بهش میگن 5000 تومنی !!!
فقط یه معلم ایرانی میتونه(البته از نوع اول دبستانی) بری ترسوندن دانش آموزاش و زود خوابیدن اونا بهشون بگه:من رفتارای شما رو تو خونه با دوربین میبینم!:)))
فقط یه کودک ایرانی وقتی میره تو صف نونوایی هرچی صبر میکنه میبینه همش آخره صفه!
اینجا ایران است یعنی:
ببخشید کارت شارژ دو تومنی دارین؟ چنده؟
فقط یه ایرانی میتونه وقتی توی مهمونی یا عروسی آب خوردن گیرش نیاد،
قرص قندش رو با یک لیوان نوشابه بخوره!
فقط یه ایرانی میتونه ماشین خودشو با ریموت قفل کنه, ولی بعدش 4 تا دستگیره رو امتحان کنه که ببیــنـه قفل شده یا نه!
(آیکون "حمید در حال تکان دادن پرچم سفید!")...
چشم! شما قول بده دست از این حرکات انتحاری برداری به شرفم قسم تا فردا شب آپدیت میکنم!
خیلی باحال بود. من خودم هیشکدومشو نشنیده بودم تو هم اگه شنیده بودی دیگه مشکل خودته
- مرسی. خیلیاشو نشنیده بودم. باحال بود!
- راستی چرا اسمتو ننوشتی جزیره جان!؟
حالا بیا برات چندتا جک بگم اگه اونا رو شنیده بودی، اینا جبران کنن:
میدونی اولین عوارض جانبی بعد یک شکست عشقی چیه ؟!
در آوردن گوشی از حالت Silent !!
اصلا خندم نگرفت.بی مزه بود چقدر
وقتی یکی بهت آدامس تعارف میکنه همیشه منظورش
این نیست که دوستت داره ، در حقیقت دهنت بوی
گربه مرده میده میخواد خودشو راحت کنه !
این باحال بود. اگه مخالفی معلومه تعریف درستی از باحال بودن نداری
هااااااااااااااااااااااااااان. حالا خوب شد.حالا شدی بلاگر خوب
باشه بابا پرچمتو بیار پایین .دیگه با وبلاگت کاری ندارم
خوب چون وقت گیر بود اگه اسممو میزدم. بعدشم تابلو بود منم دیگه
دیگه چه خبر؟
سلامتی! (آیکون "اگه بذارن!")...
اون همه ی کامنتایی که بالان و اسم ندارن منم
دارم فکر میکنم بعدش برم وبلاگ کیو بترکونم؟
همینکه دست از سر ترکودن اینجا برداری واسه ما بسه!
دیگه بعدش خیلی به ما مربوط نمیشه!
تا فردا شب اگه آپ نکنی به خدا طوری کامنتدونیتو بترکونم که مدیریتت بالا نیاد
چشم! (آیکون "حساب بردن مثل چی!")...
یادمه من و مهدی و محسن یک ردیف می نشستیم تو کلاسی که 17 تا دختر بودند!
محسن سوالهایی می پرسید که به نظرم پرت بود. تا من به سوالهاش تو دلم می خندیدم محسن اونقدر با خانم دکتر لاسیده بود که کلی بیشتر از بقیه مون مطلب گیرش اومده بود!
اونجا بود که گفتم: مهم نیست که سوالت چرت باشه، مهم اینه که بچسبی بهش تا بفهمی کجاش گیجت کرده!
حالا این غرور هم از همین قشر سوالهاست!
نمی دونم کی به من و خانواده م گفته که غرور چیز بدی است!
ارتباط خاطره ات با اینی که تهش نتیجه گرفتی رو نفهمیدم!
ولی به هر حال با اینکه غرور چیز بدی نیست موافقم
خوشم اومد
پریشب که خیلی هوا سرد بود و من تا ده شب مونده بودم سر کار ،موقع برگشتن تو تقاطع آزادی یادگار تاکسی گیرم نمی اومد.یه پرشیای مشکی نیگر داشت سوارم کرد . بین راه ازم پرسید مسیرت کجاس؟ گفتم من سر مرزداران پیاده می شم.گفت می ری داخل مرزداران؟گفتم بله. جواب داد که می رم داخل مرزداران. با خودم فکر کردم از ایناس که موقع پیاده شدن باید به جای پونصد تومان باید دو تومان بهش بدم چون خواهد گفت که به خاطر من پیچیده و از مسیرش دور شده....
به مقصد که رسیدم گفتم چقد تقدیم کنم جناب؟
گفت :ابر چند ضلعی رو می خونی؟؟؟ گفتم بله
آروم گفت : من حمیدم....
- درست تا خود همون چند جمله آخر باورم شده بود! جون به جونت کنن شاعری!
- مرسی عزیز...
اون لینک حاج آقا مایو رو من گذاشتم، اسمم بود ها بعد از زدن اینتر شاید غیب شده.
این یه نشونه اس! از من میشنوی بیا و توبه کن! (آیکون "سریالهای ماه رمضان!")...
نمیدونم چرا نتونستم برای این پستت نظری داشته باشم این بود که همون روز اولی که نوشتی خوندم و اروم و بی صدا گذر کردم از این کوچه بی اینکه ردی به جای بگذارم ..برای اولین بار خوندم و کامنت ننوشتم و بستم صفحه رو ...نه برای این که بد بود برعکس برای این که حست در موقع نگارش سکوتم رو میطلبید ...ابر چند ضلعی ...
یعنی حالا که تونستی کامنت بذاری معنیش اینه که دیگه مثل روز اولی که خوندیش حسی که موقع نگارشش داشتم سکوتت رو نمیطلبه!؟ (آیکون "پشیمان و نادم کردن کامنتگذار از کرده خویش!")...
سلام
رو قولت بمون که من رو قولم هستماااااااااااااااااا.یوهاهاها
به چشم! ولی بعید میدونم اون ساعتی که من آپ میکنم شما بیدار باشی عموجون! (آیکون "گنجشک لالا! سنجاب لالا! آمد دوباره مهتاب بالا!")...
سلام. حمیده سادات غفوریان هستم. از طریق یکی از دوستانم از ماجرای اون وبلاگو کار بی شرمانه ای که انجام داده باخبر شدم. به کمکتون برای پیدا کردن شعرهام که دقیقا کجا استفاده شده احتیاج دارم. ممنون میشم تماس بگیرید.
سلام خانم غفوریان
قبل از هرچیز ببخشید که کامنتی که شماره تون توش بود رو پاک کردم. واللا منم خیلی در جریان اتفاقی که افتاده بود نیستم. فقط در حد چند تا کامنت توو همون پستیهاییکه اون شعرارو گذاشته بود باهاش بحث کردم که قبلا این کارهارو با اسم حمیده سادات غفوریان خوندم که صاحب وبلاگ قبول نکرد و گفت اون شعرها کار خودشه. متاسفانه چون ایران نبود کار پیگیریش سخت بود. بعد هم که من کلا درگیر کار و زندگیم شدم و فراموش کردم. به هر حال متاسفم که کمکی از دستم برنیومد.
الانم کامنتم نظر در مورد نوشته ت نبود درست تر بخون آقا حمید ...
- آخ! حواسم به اینکه هنوز میتونی با این آیکونا بترسونیم نبود!
- خودم فهمیدم. خیر سرم شوخی کردم باهات!
مگه ساعت چند میخای آپ کنی؟

و اینکه همین الانش دارهچشام بسته میشه
ایشالله برقاتون بره وقتی خواستی دکمه ی انتشارو بزنی یاسیستمت هنگ کنه
ببین یه کاری نکن کَل بندازم بات و بیدار بمونم و تو پستت اول هم بشماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
حیف که خودزنیه محض این کار
خب چرا زودتر آپ نمیکنی؟
حدود 3-2 !
شما به پای من نسوز! مسواکتو بزن و بخواب! (آیکون "فداکاری در حد ریزعلی!")...
چیز خاصی هم نیست! حالا فردا میخونی!
حالا چه کاریه؟مگه خدا الانو ازت گرفته که ساعت 3 میخای آپ کنی
ملت خواب و زندگی هم ندارن والا با این آپ کردناشون
این از اون فوتای کوزه گریه!
بین خواب و بیداری که بنویسی بعدا میتونی بندازی گردن خوابالودگیت!
خودمم یادم رفته بود حساب میبری از این
کلا خوشم میاد ازش :دی
میگم دیشب که نزاشتی به 100 برسونمت ،بزار امشب برسونم به 100 کامنتدونیتو
خب من دیگه خسته شدم ،میرم استراحت کنم
فقط بت بگم رسما از یه ربع دیگه، وارد روز بعدی میشیم و برو خدا رو شکر کن عفو جزیره ای شامل حالت میشه و وبلاگتو نمیترکونم .
(آیکون "سجده شکر!")...
این هم 100 امیش