ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
.
تقدیم نوشت: شبیه معجزه است...اینکه در عصر چیرگیِ فراموشی، نباشی و در یادی مانده باشی...که میانِ یک مهمانیِ شلوغ کسی حواسش باشد که وسط یک آهنگِ قدیمی بغضت گرفته و آرام از در بیرون رفته ای...که سرت پیش بچه-خط خطی هایت بالا باشد که "ببین خط خطی جان...ما هنوز در یادیم"...
به جزیره ی عزیز...که یکی از آنهاست...
.
***
.
دیگر عاشقانه ام نمی آید، برای از تو نوشتن بهانه ام نمی آید
سیل است میان ابرهای توی سرم، حرفهای دانه دانه ام نمی آید
قرار بود هزار دلنوشته بنویسم، نشد...ببخش...دگر دلنوشته ی جانانه ام نمی آید
سفره های یک نفره، نان و نمک-زخم های یک نفره...میان سفره ی خالی ریحانه ام نمی آید
مثل سلام، آخر یک نماز گم شده ای، ای ناتمام، دگر پنجگانه ام نمی آید
حالا که نیست نقشِ روی چون ماهت، جز سنگسارِ برگ به حوضِ خانه ام نمی آید
چندیست شانه ام تَرَک خورده، بس که جز خواب های در مترو، سری به روی شانه ام نمی آید
در شِعبِ این روزهای زندگیم غرور می میرد، آی عهدنامه چرا موریانه ام نمی آید؟
---
جنگ است توی دلم نازنین، جنگ است، اینبار نغمه ی فاتحانه ام نمی آید
سلطان قجر به پشت دروازه ی کرمان رسیده است، یک قهرمان از درِ سربازخانه ام نمی آید
قزاق ها به کوچه ی مجلس رسیده اند، فرمانِ آتشم از توپخانه ام نمی آید
پشت ردیف ساطورها گم شده ام، تیغ برکش که جز تو قصابی، به خالی سلاخ خانه ام نمی آید
شده ام مثل حال سینما فرخ...جز سایه ها دگر کسی به تماشاخانه ام نمی آید
گیجم از پیک-لحظه های تهی، گیجم...گیجم و هشتاد ضربه تازیانه ام نمی آید
---
بر تخت بسته شده نعش تنهاییم، بدنم درد میکند، شاهدانه ام نمی آید
داش آکل توی قصه ها جان داد، دیگر به دست، امیدِ ناز کردن مرجانه ام نمی آید
عمرِ شعله به آخر رسیده است، هیزم تمام شد، دگر زبانه ام نمی آید
کاش از این زمستان جان بدر نبرم...یک سیب...سبزه...سین...یکی سه دندانه ام نمی آید
از میان زلزله ام دو دست بیرون است، بغلم کن، جان به سر شده ام، پایانِ این ترانه ام نمی آید
---
اینروزها در سرم صدای بغض میپیچد..."بابا، چرا دگر حرفهای کودکانه ام نمی آید؟"...
پسرک، مشق آخرت اینست...با مداد زیرِ عکسِ رویِ سنگ من بنویس...
"بابا...دو نقطه...میلی به نفس در هوای این زمانه ام نمی آید"...
.
بس نیست ایا؟
پس کی مینویسید؟
سلام حمید جان،
90 روز از آخرین نوشته ت گذشتا...
به عنوان خواننده ی قدیمی و طرفدار همیشگی نوشته هات اومدم یه احوالی ازت بپرسم، برات سلامتی و آرامش میخوام.
به شدت دلم برات تنگ شده حمید...
کاش بودی...
(salam (gol
salam (box):D
میشه بگی این عاشقانه ات کجا رفته که دیگه نمیاد؟؟ رفته خارج؟فرار مغزها شده؟آیا؟
واقعا زیبا بود....به دلم نشست...
برگرد بیا دیگه داره بی مزه می شه ها .........
:)
دیگه از حالت انتظار هم خارج شده،یه جورایی غم انگیز شده حتی. بعد ادم حس میکنه دیگه باید کم کم به زور نویسنده ی اینجا رو فراموش کنه،یعنی انگار نویسنده همینو میخاد:((((((
بعد اصن بوی حسرت میده دیگه، از حالت انتظار خارج شده. اون امیدی که تو انتظار هست و دیگه نمیشه اینجا دید... فقط خوبیش اینه که میدونیم حالت خوبه و چسبیدی به زندگی.
جزیره عزیزم
این "حال خوب" و "چسبیدن به زندگی" را از کامنتی که حمید عزیز برای جناب پیرزاده گذاشته بود برداشت کردی؟
چقدر دلم میخواد که تک تک این واژه ها درست باشد. راست و حقیقی..مثل آفتاب صبح..
میدانم که خیلی دلها همین را میخواهد..نه فقط دل من.
غم انگیز بودن نبودش را میتوان یک جوری باهاش کنار آمد.
سلام
از پیر مرد پرسیدم دوست کیست؟ گفت : همان که محبتش مرا پیر کرد.
http://hagheghat.persianblog.ir/
هوم؟
کامنت حمید؟؟؟؟؟ نع ندیدم. کِی گذاشته؟
کامنتهای این پست رو یه نگاهی بیانداز جزیره
http://arashpirzadeh.persianblog.ir/post/273/
هوم، الان خوندم...
چقدر عوض شدی حمید...اصن واژه هات، لحن کامنتت، همشون نشون میدن تغییر کردی.اگه قبلتو با الانت مقایسه کنیم میشی اینکه خیلی انگار تکلیفت با خودت و همه چی مشخص تر شده.
ولی چقدر خوب که داره اتفاقا خوبی تو زندگیش می افته،با وجود اینکه حتی یه درصد هم نمیتونم حدس بزنم این اتفاقای خوب چی هستن،چون حمید و زندگیش اونقدر پیچیده ان که ادم هیچ جدسی نمیتونه در موردش بزنه.
چقدر جالب که کامنتم اونقده با ربط بودا. واقعن تیراژه حق داشتی فک کنی کامنتای حمیدو خوندم. خودم هم الان متعجب شدم.
پس واقعن میخای فراموشت کنیم؟!!!!!!!!!!!!اوهوم
اینجا مثل یه خونه ازاین خونه های قدیمی و
باصفاس که یه زمانهایی که بچه هاش همه
دور هم جمع میشن دل کندن ازش سخته
ووقتی بازوالدین یه سفربه یه جای دیگه
میکنن(مثلا واسه ییلاق!) هی میای و
به امیدبازگشتشون به اینجاسرمیزنی
نه از صفای خونه کم میشه ونه حتی
میتونی فراموششون کنی..........
طبق کامنتای بچه ها مراجعه کردم
به جایی که رد پات بود....اگه واقعا
خوبی ،خدا کنه این خوبی پایدار و
جاری توی تموم لحظاتت باشه..
واگه حتی برگشتت بهاینجاباعث
میشه حتی کمی به هم بریزی
حتی اونم نمیخوایم...همینکه
در ِاین خونه بازه خودش کلیه..
مطمئنم که برمیگردی..دیر یا
زودش مهم نیست.....مهم
خودتی ووجودسراسرپرمهر
ت...گرچه حسرت برانگیزه
توخونه ایکه درراس مجلس
جای صاحب خونش خالیه.
دل دریاییت مملوازشادی
یاحق...
جزیره
آخه فراموشی چرا؟
نمیشه حال آدم خوب باشه و بیاد یه روزنوشت یا چندضلعیات بنویسه؟
مگه اینجا دنیای هپروت یا توهمه که فقط وقتهای سردرگمی و پریشانی پناه بیاریم بهش؟ یا مثلا وبلاگ نویسی حمید منافاتی با روشن شدن ذهنیاتش دارد یا مشخص شدن تکلیفش با زندگی؟
پستهای طنز حمید هنوز اینجا هستن
عاشقانه های تلخش
مملی
دیالوگ های الاغی
فراموش چرا؟
میشه که بیاد از این روزهای خوبش هم بنویسه..روزهایی که گویا خوبند و سرش را گرم کرده اند و دلش را نیز. البته اگر تمام قصه همین باشد
میشه که بیاد از همینها بنویسه..در قالب یک چند ضلعی یا یک پست دیالوگی یا هرچه..میشه دیگه؟ نه؟
حمید... نمیای؟
شده گاهی بری محله قدیمی ای که زندگی میکردی؟ من شده... رفتم و قدم زدم در اون محله و اون کوچه... چند دقیقه ای هم خیره شدم به خونمون... نه اون ادمها برمیگردن و نه اون روزها... اما یادشون رو به یادم میاره... و این شیرینه... حکایت من و کامنت امشبم هم همینه...
ما ملت همیشه در وبلاگیم برادر حمید
سلام ...
چند روز پیش خواب دیدم اینجا آپ شده..و طبق
معمول ِ گاهی وقتاکه دستم از دار ِ بلاگستان
کوتاه میشه ونمیتونم کامنت بذارم .دقیقا تو
خوابمم همین شده بود......یه پست توپ
گذاشته بودی ومن فقط میخوندم وباهاش
اشک میریختم...الان که اومدم فکرکردم
واقعا آپ کرده بودی.......اما خب،خواب
بوده..تعبیرش حتما خیر است و خیرآن
است که حالت خوب باشدصاحبخانه و
نفست گرم........هر چند قلم وقت
نگاشتن از دستان قدرتمندت سر
بخورد و کلمات حیفشان بیاید که از
دل سپیدت قدم به دنیای رنگارنگ
برون بگذارند......سلامت باشی
یاحق...
اما هر وقت من آمدم با تو صحبت کنم
میل عاشقانه صحبت کردن تو با میآمامد
هیییییعی ...
سلام دوستِ عزیز
وبلاگ گروهی کارخوب برای انجمن های مختلفش اقدام به عضوگیری کرده ، شما میتونید منت سرِ ما نهاده و با کیلیک روی آدرسی که ارائه شده از مفاد انجمنِ فرهنگی اجتماعی آگاهی یافته و عضوِ انجمنِ ما بشید [لبخند]
گفتم شاید دیگه تا فردا نتونستم بیام نت، البته شایدم تونستم!!!! در هرصورت اومدم تولدتو پیش پیش بهت تبریک بگم.
امیدوارم خودت هم یادت باشه فردا تولدته و بیای یه پست بنویسی(البته که از این عادتا نداری)
:)
برات بهترین ها رو ارزو میکنم:)
دوست بزرگوار حمید
دومین جشنواره بزرگ مجازی کتابخوانی در دو رده سنی آزاد و نوجوانان در حال برگزاری است. ضمن دعوت برای شرکت در این جشنواره،از شما خواهانیم تا در اجرای این برنامه با پذیرفتن عنوان"همکار افتخاری" ما را یاری فرمائید.
تولدتون مبارک صابخونه
این خونه مدلش یه جوریه که حتی اگه صابخونه نباشه هیچ گردو غباری رو پستهاش نمیشینه
هر بار هرکدوم رو که می خونم انگار تازه تازه است
تولدتون مبارک صابخونه
تولدت مبارک
با بهترین آرزوها
حمید عزیز
تولدت مبارک
روزهاست که در این دنیای مجازی نیستی... اما امیدوارم در دنیای واقعیت روزهای خوبی را پیش رو داشته باشی و شادی و سلامتی همراه همیشگی لحظه هایت باشد...
حمید جان تولدت مبارک عزیز
ان شالله هر جا که هستی موفق باشی
تولدتون مبارک جناب حمید خان باقرلو
رفیق تولدت مبارک...سرت سلامت
هر جا هستی..دلت خوش و قلبت
سرشار از شادی و خوشبختی...
امیــــدوارم به هرچی که دوست
داری برسی و هررررررررررر چی
آرزوی خوبه مال توووووووووووو
حیف نیستی......جات خیلی
خالیه..خیلی...هرجاهستی
خوش باشی.................
یاحق...
تولدت مبارک ...
تمام آرزوهای خوب برای تو ....
چند شب پیش خوابتو دیدم حمید...شاید خنده دار به نظر بیاد یا غیر واقعی...که کسی رو که اصلا تا حالا ندیدیش و فقط عکسهاشو دیدی رو به خواب ببینی...
میخواستم همون روز بیام برات بنویسم...و حتی روز تولدت...اما نشد...نمیدونم چرا...نشد ولی...
تولدت مبارک حمید جان..برات بهترینها رو از خدا میخوام...همه ی اون چیزهایی که دلت رو اروم میکنه ...
دوست بزرگوار و عزیز
دومین جشنواره بزرگ مجازی کتابخوانی در دو رده سنی آزاد و نوجوانان در حال برگزاری است. ضمن دعوت برای شرکت در این جشنواره،از شما خواهانیم تا در اجرای این برنامه با پذیرفتن عنوان"همکار افتخاری" ما را یاری فرمائید.
تولدت مبارک آقای باقرلوی کم پیدا...
امیدورا م هرجا که هستی شاد و سرزنده باشی
امروز خیلی بی هوا یاد ابر چند ضلعی افتادم. این که کجاست ؟ چی کار می کنه ؟ چرا دیگه نمی نویسه؟ اصلن به وبلاگش فکر می کنه ؟ اصلن مارو یادش میاد ؟ خلاصه دلم تنگ شد خیلی...
مهم اینه که خوب باشی که هستی
دنیای اون بیرون قشنگه مرد آزاد؟
سلام...شبتون خوش
شبهایتان مهتابی..
پایدار باشید....
یاحق...
سلام.
اهالی شایر منتظرتد تا در تجربه های شما سهیم شوند.
با حضور گرمتان آن ها را خوشحال کنید.
حمید؟
به یادتیم.
هر کجا هستی تنت سلامت و دلت شاد و زندگیت آروم.
تو شاید دیگه عاشقانه ات نیاد اما دستهای من هر روز روی لینک ابر چند ضلعی میاد...
کجایید شما؟؟
ایشاالله هر جاهستید خوب باشید و شاد ..
اومدم اول شم تو صفحه 5 و بعد هم بروم